بیگانگی نسل جدید با فرهنگ یا بهانههای چهرههای آکادمیک؟!
سالهاست که به عناوین مختلف بیگانگی نسل جدید با ریشهها مورد نقد بسیاری از چهرههای برجسته قرار میگیرد. عدهای این ابتذال فرهنگی را گردن رسانهها میاندازند و عدهای هم تأثیر رسانههای غربی را دلیل بیگانگی نسل جدید میدانند. گرچه در بسیاری موارد میتوانم با این نقدها همسو و همنظر باشم؛ اما نمیتوانیم نقش بعضی استادان و چهرههای دانشگاهی را هم نادیده بگیریم.
نسل امروز، نسل عواطف مطلق و یا نسل متافیزیکی نیست. یا به قیاس نسل پیشین کمتر است. حال سؤالی که پیش میآید این است که آیا میتوان با همان شیوه و سبک گذشته برای نسل امروز، فرهنگ کهن ایران را معرفی کرد؟ فرهنگ ادامهیافته را چهطور؟ زبان فارسی چرا دستخوش تغییرات و اختلاط با زبانهای بیگانه شده است؟ چرا نسل جدید با چنین رویکردهایی مقابله میکند؟ این سؤالات را باید از منظر جامعهشناختی و روانشناختی مورد بررسی و تحلیل قرار داد و چه بسا که استادان برجستهای این کارها را کردهاند و بارها هشدار دادهاند؛ اما هنوز عدهای از سنتگراهای ادبی بر شیوهی خود پافشاری میکنند و همین موضوع موجب گسست میاننسلی شده است.
از سعدی تا زده بارون!
برجستگی فرهنگ ایرانی مدیون ادبیات است. البته تاریخ ایران همواره میان دو قشر مطلقزدهی ایران باستان و ایران پس از اسلام دستبهدست میشود و هیچگاه هم به نتیجهای نخواهد رسید. به این موضوع، نزاع بیپایانِ طرفداران سینهچاک سرهنویسی را هم اضافه کنید. مهم این است که ایران، چه ایران پس از اسلام و چه قبل از اسلام، وجوه برجستهای دارد و نمیتوان این دو قِسم ایران را جداگانه بررسی کرد. نمیتوان ایران پس از اسلام را نادیده گرفت و چشمها را روی حقیقت بست.
ادبیات مأمن و ملجأ بیان عواطف و اندیشهی ایرانی بوده است. حال شما به این بیت سعدی توجه کنید:
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
این زبان آنقدر زنده و پویاست و آنقدر عواطف عاشقانهاش برجسته است که هنوز میتوان به همین یک بیت پناه برد و عواطف خود را بیان نمود. حال چه بر سر ادبیات آمده که همین بیان عاطفی از «بگذار تا مقابل روی تو بگذریم» رسیده است به:
زده بارون به اون صورت ماهت
یهکمی خیس شدهن موهای صافت
مجموع آن همه تحقیق و تفحصهایی که همواره نوشته و منتشرشده بهکجا رسیده است؟ چرا آن تحقیقات نتوانسته فرهنگ را همسو با ساختارها و طبیعت زبانی پیش بیاورد؟ درست مانند رودی که زلال در حال حرکت بوده و ناگهان شیطنت کودکانهای مسیرش را تغییر داده و پراکندهاش کرده است. حال میتوانیم فقط رسانه را متهم کنیم؟
مقالات بیمقصد:
تایپوتکثیرها تبدیل به یک کارگاه تولید مقاله شدهاند. امروزه دانشجویان بسیاری هستند که در دورهی تحصیل خود، نه دل به درس میدهند و نه پژوهش. البته آنچه گفته میشود کلّ را در نظر نمیگیرد و همیشه استثناها را مدنظر دارم؛ اما، همانطور که خود شاهد هستید در پشت شیشهی تایپوتکثیریها تبلیغات قبول پایاننامه و مقاله به چشم میخورد. چنین رویکرد مدرکگرایانهای خود نشانگر جایگاه علم در میان جامعهی آکادمیک ماست. حال شما میدانید روزانه چند کتاب و مقاله و جزوه چاپ و منتشر میشود؟ این مقالات در کجا منتشر میشود؟ در دسترس چند علاقهمند قرار میگیرد؟ مقالاتی که بیشتر حکم تولید کاغذباطله دارد. کدامیک از این مقالات بیانگر و برطرفکنندهی نیاز جامعهی نسل جدید است؟
در تاریخ حدوداً صدسالهی نقد ادبی در ایران هزاران مقاله و رساله و جزوه تولید و عرضهشده است که نسل جدید فرصت خواندن آنها را پیدا نمیکند. هنوز هم در بر همان پاشنه میچرخد و نسلهای پسین هم میخواهند با چنین رویکردی به شیوهی نقد ادامه دهند. نقدِ امروز برای نسل جدید باید رویکردی کاملاً محسوس و ملموس داشته باشد. نسل جدید باید با قوهی ادراکِ جهان امروزیاش مسایل را بسنجد و دربارهیشان نظر بدهد. بیشک این اتفاق با تولید بیرویهی مقالات اتفاق نخواهد افتاد. این نکته را باز هم باید یادآوری کنم! در همین زمان مقالاتی منتشر میشود که در جهان از آنها بهره میبرند؛ این حرف من نفی مطلق ترویج علم و فرهنگ نیست، بلکه ردّ مقالهنویسی به هرقیمتی است.
نسل جدید و نگاه زیباشناختی!
من سالها با جوانان بیشماری برخورد داشتهام و حتیٰ همکلام هم شدهام. این نسل، نسل منفعل و تنپروری نیست. اتفاقاً برخلاف بسیاری از نگاههای عوامانه به نسل جدید و جوان، میتوان به این حقیقت پی برد که بیش از همیشه تشنهی آموختن است؛ منتها تفاوتهای برجستهای با نسل پیشین خود دارد و آن این است که این نسل مشتاق است خودش خیلی چیزها را تجربه کند و پدر و مادرهای دههی 50 و 60 گاهی سعی در تحدید آنها دارند که این نسل بهشیوهی خودش لجبازی میکند.
بسیار پیش آمده که بیتی از سعدی برای یک جوان دهههشتادی خواندهام و با نگاه و تحلیل خودش آن را برایم باز کرده و برق شوق را در نگاهش دیدهام.
ایکاش به جای ارجاع دادن بهمقالات سختیاب و دیریاب، کمی با این نسل همسو شویم تا بدانیم چه چیزی نیاز دارد و بهدنبال چهچیزی میگردد. بیاییم به این نسل حق هم بدهیم؛ چراکه این نسل خواسته و ناخواسته درگیر هجوم بیرحمانهی رسانهها قرار گرفته است و نمیداند چه باید انجام بدهد.
آنچه امروز نیاز است این است که بسیاری از بتهای دانشگاهی این را بپذیرند که نمیتوانند با سبک و سیاق سنتی دانشجو و علاقهمند پرورش دهند.
اصلِ نسل امروز بر گفتوگو بنا شده است و نمیتوان آن را پای میز کلاس نشاند و برایش فقط گفت! او میخواهد در امور مختلفی که به آنها علاقه دارد، مشارکت مستقیم داشته باشد.
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ