نگاهی به کلیپهای مجازی از کودکان
فضای مجازی، علیالخصوص اینستاگرام، بستری برای انتشار ویدیو مهیا کرده که هرکس میتواند برای خود یک رسانه داشته باشد. بعضی هم فریب بعضی القاب را خوردهاند و نام خود را «شهروندخبرنگار» گذاشتهاند و تصور میکنند اجازهی انتشار هرچیزی را دارند. ممکن است بعضی تصور کنند چون انتشار بعضی تصاویر منع قانونی ندارد، پس میتوانند هر ویدویی را در بستر اینترنت قرار دهند. ما در حوزهی فرهنگ شفاهی هم با چنین پدیدهای مواجه هستیم. آن چه در چندسال اخیر بهحد زیادی تکثیر شده، پژوهشگر! فرهنگشفاهی است. یک دوربین و ماشین و پولهای کلان توجیبی و حرکت بهسمت شهرها و روستاهای کشور و ضبط و انتشار محتوای مثلاً فرهنگی، بیآنکه بدانند انتشار بعضی ویدیوها علیالخصوص از بانوان روستایی، چه تبعات اجتماعیای در پی خواهد داشت. از سوی دیگر انتشار عکسها و فیلمهای متعددی است که اکثر آنها واضحاً بدون اجازه منتشر شده از دیگر مصائب روزگار جامعهی ماست.
در ادامه به نکاتی اشاره میکنم که ممکن است شما هم به آن توجه کرده و یا بیتوجه به مسئلهی مهم حقوق فردی از کنارش گذشته باشید!
در خیابان امنیّت نداریم:
ممکن است در خیابان در حال خرید گل از یک کودک سر چهارراه باشید و یا بنا بهدلیلی در حال بحث با همسر یا فرد دیگری هستید. ممکن است دچار عارضه یا حادثهای از قبیل افت قند و حالت تهوع و یا تصادف شده باشد. یا ممکن است در حال انجام کاری باشید که خواستهیاناخواسته آن را انجام میدهید؛ بهتر است بدانید که شما امنیّت ندارید و یکنفر از شما فیلم خواهد گرفت.
ابتدا در نظر داشته باشید که شما در مواجهه با چنین افرادی میتوانید اعتراض کنید و بهعنوان حقوقفردی خود از آنها بخواهید که فیلم ضبطشده را حذف کنند؛ در غیر اینصورت اگر فیلمی منتشر شود که در آن جنبهی خصوصی و یا اهانت و یا تمسخر با هدف توهین صورت گرفته باشد، میتوانید به مراجع قضایی شکایت کنید.
در فضای مجازی ما تصاویر و ویدیوهای متعددی از کودکان میبنیم. در جامعهی مجازی، ما با دو وجه از جامعه روبهرو هستیم. جامعهی ثروتمند و جامعهی متوسط روبهپایین. جامعهی ثروتمند در اکثر مواقع خودشان اقدام به انتشار ویدیوهای تولد، خرید کالاهای لوکس، مهمانیهای «لاکچری» و... میکنند که این مهم خود نیازمند آسیبشناسی از سوی جامعهشناسان و ... است؛ از سوی دیگر فقرا شکار دوربینهای افراد جامعهی متوسط و یا بلاگرها میشوند. کودک فقیری را تصور کنید که از خرید یک لباس زیر بسیار خوشحال است و بیآنکه نسبت به جامعهی پیرامون خود آگاهی چندانی داشته باشد، برای فرد دوربین بهدست خوشحالیاش را بیان میکند. آن فرد از شکار این صحنه خرسند میشود و از کودک میخواهد دوباره همان داستان را تعریف کند تا او بتواند تصویر را برای صفحهی اینستاگرامش ضبط کند.
ممکن است خانوادهی آن کودک با آن تصویر مواجه شوند و یا ممکن است که هرگز آن ویدیو را نبینند؛ اما جامعهی وسیعی این ویدیو را دستبهدست میکنند و آن کودک در میان عدهای بهعنوان سوژهای برای خنده و در میان عدهای دیگر سوژهای برای نشان دادن فقر در جامعه معرفی و شناخته میشود. بهرهبرداری از آن ویدیو برای کلیّت جامعه مهیا میشود و در بعضی مواقع هم آن ویدیو تبدیل به ابزاری برای تصفیهحسابهای سیاسی و اجتماعی نیز میگردد. در این میان آنچه نادیده گرفته شده، کودک و سرنوشت و آیندهی آن کودک است.
در نظر داشته باشید که انتشار عکسِ کودک حتیٰ توسط والدین، یک کار غیراخلاقی است که امروزه بسیاری از جامعهشناسان و روانشناسان دنیا در اینباره هشدارهای جدی دادهاند. حالا تصور کنید که انتشار چنین ویدیوهایی توسط افراد غریبه با مقاصد مختلف از جمله جذف فالور اتفاق بیفتد. فرد فیلمبردار و منتشرکننده از خوشحالی یک کودک نهایت سوءاستفاده را میکند بیآنکه نسبت به ثبت آن تصویر آگاه باشد! آن تصویر ممکن است آیندهی آن کودک را تحتالشعاع قرار دهد. ممکن است آن کودک در آینده مورد آسیبهای جدی روانی، شخصیّتی، اجتماعی قرار بگیرد؛ چرا؟ چون فرد یا افرادی خواستهاند از این طریق برای خود فالور جذب کنند.
بلاگری بهشیوهی لودگی:
با ظهور و رونق گرفتن دنیای تکنولوژی ما با کلماتی همچون «بلاگر» و «یوتوبر» مواجه شدهایم. نامهایی که تبدیل به شغل یا حرفه شدهاند. بهعنوان مثال شما در سایتهای مختلف ویدیویی افرادی را میبینید که مشغول غذاخوردن هستند و اینکار را برای تبلیغ یا معرفی رستورانی انجام میدهند. عنوانهایی همچون «آقای تستر»، «فلانتستر» و... هم بهخود دادهاند و غذای مجانی میخورند و در قبال این خوردنها و تبلیغ شکمبارگیها دستمزد هم دریافت میکنند. این افراد را باید بهعنوان صاحبان شغل تلقی کنیم؟ شعار امروز هم این است: «از راهی که پول در بیاد، حرفه است!»
از سوی دیگر بعضی بلاگرها به طنز روی آوردهاند و از این طریق جذب فالور میکنند. طنزها، نه باشناخت عمیق تاریخ و پیشنهی هنری طنز، که بیشتر جنبهی لودگی و مسخرگی یافته است. این افراد عموماً جنسیتهای زن و مرد، مشاغل، موسیقی و علیالخصوص موسیقی نواحی، افراد مختلف سطح جامعه و... را بهعنوان طعمهای برای خنداندن فالورهایشان انتخاب میکنند.
سوژههای عمدهای هم که در بیشتر مواقع میتوان دید، تمسخر اسطورهها ملی، شعرا و نویسندگان تاریخ ایران و جهان، روشنفکران و متفکران، چهرههای مذهبی و... است. البته شوخی کردن حتیٰ انتقادی کار بدی نیست، زاویهی ما با مقولهی لودگی و مسخرگی است. این پدیده هم در میان افراد جامعه بسیار زیاد است.
مثال دیگری بیاورم! در جمعی نشسته بودم و صحبت از غزلیات سعدی شد. غزلی را از سعدی انتخاب کردم و خواندم. وقتی خواندن غزل پایان یافت، دوستی در میان جمع یکی از شوخیهای فضای مجازی را تعریف کرد. اینکه با سعدی شوخی شده یا نه، مقولهای دیگر است، اینکه مخاطبی که در آن جمع بود، غزل سعدی برایش یادآور یک لودگی سطحی بود، کمی نگرانکننده است.
شوخیهای بلاگرها نامحدود است و خلاصه به حوزهی فرهنگ و هنر نمیشود. موسیقی، افراد خاصوعام، جنسیّتها، لهجهها و گویشها و... را در برمیگیرد.
مدرسههای موبایلی:
برگردیم به معضل فیلمبرداری از کودکان. گاهی در فضای مجازی فیلمهایی دستبهدست میشود. دو دانشآموز با یکدیگر دعوا کردهاند و از قضا ناسزایی هم بههم گفتهاند. معلمی بهبهانهی تنبیه آنها را به دفتر آورده و از آنها میخواهد آنچه بین آن دو دانشآموز رفته است شرح دهند. کودکان نمیدانند که پشت آن عتاب و خطابهای مصنوعی چه برنامهای است. یکنفر دیگر مشغول فیلم گرفتن است. از آن دانشآموزان خواسته میشود ناسزاها را تکرار کنند. آنها هم در نهایت استیصال تکرار میکنند و این فیلم در بستر اینترنت پخش میشود. فیلمی که ممکن است آبروی خانوادهها را نیز تحتالشعاع قرار دهد. بیتوجهی یا سادهانگاری و البته تکرار بیش از حد این مسايل آنقدر زیاد شده که حتیٰ ممکن است خوانندهی این سطور با خود بگوید نگارنده خیلی متهبه خشخاش میگذارد. البته این مهم چندان اهمیّت ندارد تا روزی که نوبت خود ما شود.
عمیقاً امیدوارم روزی فرهنگ خاموش کردن موبایلها جزو اطوارهای روشنفکری و باکلاسی شود.
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ