آخرین اخبار

نوروزخوانی و بازی‌های نوروزی در فرهنگ شفاهی مردم ترشیز

نوروز ریشه‌ای دیرسال و کهن دارد. خاستگاه نوروز را به «جمشید» نسبت داده‌اند. شاهنامه نیز بر همین موضوع تأکید می‌‌کند. در میان فرهنگ مردم ایران و قومیّت‌های مختلف ایرانی، آداب و رسوم منحصربه‌فردی وجود دارد که هرکدام جذاب و زیباست.  در شاهنامه،...
کد مطلب : 100
شنبه, 09 اردیبهشت 1402
41 بازدید
نویسنده : حمید ضیایی

نوروز ریشه‌ای دیرسال و کهن دارد. خاستگاه نوروز را به «جمشید» نسبت داده‌اند. شاهنامه نیز بر همین موضوع تأکید می‌‌کند. در میان فرهنگ مردم ایران و قومیّت‌های مختلف ایرانی، آداب و رسوم منحصربه‌فردی وجود دارد که هرکدام جذاب و زیباست.

 در شاهنامه، فردوسی بزرگ درباره‌ی نوروز و بنیان نهادن آن توسط جمشید آورده است:

جهان انجمن شد بر آن تخت او

شگفتی فرو مانده از بخت او

به جمشید بر گوهر افشاندند

مر آن روز را روز نو خواندند

سر سال نو هرمز فرودین

برآسوده از رنج روی زمین

بزرگان به شادی بیاراستند

می و جام و رامشگران خواستند

چنین جشن فرّخ از آن روزگار

به ما ماند از آن خسروان یادگار...

(شاهنامه‌ی فردوسی، نشر هرمس، جلد اول، چ ششم، 1394)

در باور عامیانه‌ی مردم کاشمر هم نوروز به جمشید نسبت داده می‌شود. از سوی دیگر اهمیت اسفندماه است. اسفندماه را در کاشمر «ماه نوروز» هم می‌گویند. از طرفی معتقدند ریشه‌ی نوروز در دل زمین است؛ چراکه در این ماه هرچه در دل زمین وجود دارد سبز می‌شود و جوانه می‌زند. به بیان دیگر ماه شکفتن و جوانه زدن است.

در اسفندماه، مردم جنب‌وجوش دیگری داشته‌اند و مانند امروز همه چیز را حاضر و آماده تهیه نمی‌کرده‌اند. مادران در این ماه به چیدن پنبه مشغول می‌شده‌اند و پنبه حلاجی می‌شده و آن را می‌ریسیده‌اند و با آن فِرت می‌بافته‌اند. از آن فرت یا پارچه، به اقتضا یا یک پیراهن و یا یک تنبان برای فرزندان خود می‌دوخته‌اند.

 

آداب و رسوم:

 

پیش از تحویل سال مردم در میدان‌گاهی جمع می‌شده‌اند و به نواختن سرنا و دهل و خواندن مشغول می‌شده‌اند. نوازنده‌ی سرنا شروع به‌ نواختن می‌کرده که خود به‌نوعی پیش درآمد بوده است؛ این کار برای با خبر کردن مردم و گردهم‌آیی آن‌ها بوده است. پس از نواختن، خواننده‌ای شروع به «فریادی» خواندن می‌کرده است. مردم رفته‌رفته گرد می‌آمده‌اند. کسانی که می‌توانستند بازی یا رقص دوره را انجام دهند در میانه‌ی میدان جمع می‌شده‌اند و ابتدا رقص دوره و بعد رقص چوب انجام می‌داده‌اند که تا لحظه‌ی سال تحویل ادامه داشته است.

 

رقص دوره:

 

رقص دوره متشکل از افراد متعددی است. دورِ هم حلقه می‌زنند و مساحت آن دایره باتوجه به تعداد رقصنده‌ها یا همان بازیگران تعیین می‌شود. دور تا دور و قدم‌به‌قدم به سمت راست شروع به چرخیدن می‌کنند و گامی به پیش و گامی به پس می‌گذارند و نیم‌چرخی می‌زنند و دست‌ها را به سمت آسمان دراز می‌کنند و باز به سمت پایین که خود به‌نوعی نماد شکرگزاری است.

این رقصِ نمادین در فصل برداشت محصول هم انجام می‌شده است.

 

رقص چوب:

 

رقص چوب برای اکثر مردم ایران آشناست و اگر نامش را هم نشنیده باشند حداقل آن را دیده‌اند. این رقص در گذشته معروف به رقص خنجر بوده که رفته‌رفته تبدیل به چوب می‌شود. رقصی که نماد آمادگی برای نبرد با اهریمن بوده است. در باور عامیانه‌ی مردم، جنگ با دیو به عناوین مختلف دیده و شنیده می‌شود. البته که می‌توان به‌دنبال این رقص‌ها و حرکات نمایشی در اسطوره‌ها هم بود. همواره در میان باورهای عامیانه‌ی مردم خراسان می‌توان ردّی از اجنه، آل، دیو و پری جست و یافت که هرکدام به فراخور فرهنگ و گویش خود نامی بر آن نهاده‌اند. رقص چوب نمادی از جنگ و ستیز با همین دیو و... است.

رقص‌ها در میان فرهنگ مردم خراسان هم‌چون اوراد است. اورادی که بسیاری از طلسم‌ها را باطل می‌کنند. به این موضوع مفصل‌تر خواهم پرداخت.

 

صبح اول عید:

 

رسم بر این بوده که گروهی و یا قبیله‌ای ابتدا به خانه‌ی بزرگ‌ترها و ریش‌سفیدها می‌رفتند. در این میان، نوروزخوان شروع به خواندن می‌کرده است.

مبارک آی مبارک آی مبارک

حالا نوروزَ یاران

مبارک، صبح نوروزت مبارک

حالا نوروزَ یاران

 

«حالا نوروزَ یاران

روزِ نوروزَ یاران

بی‌ین (بیایید) هم را ببینن

دنیا چن روزَ یاران»

 

که نوروز آمد و فصل بهاره

حالا نوروزَ یاران

درُ دشتُ بیابون لاله‌زاره

حالا نوروزَ یاران

مُ رفتُم صبحِ نوروز گُل بچینُم

حالا نوروزَ یاران...

 

این نوروزخوانی ادامه پیدا می‌کرده تا به درِ خانه‌ی ریش‌سفید یا بزرگ‌ترها برسند. در خانه‌ی بزرگ‌ترها، کودکان، نوجوانان و جوانان عیدی می‌گرفته‌اند. کسانی که از بضاعت مالی مطلوبی برخوردار بوده‌اند، پول عیدی می‌داده‌اند که به ندرت اتفاق می‌افتاده است و کسان دیگر، گردو، بادام، نخودچی‌کشمشش،  تخم‌مرغ رنگی و... عیدی می‌داده‌اند.

 

 

بازی‌های نوروزی:

 

عیدی‌ها نقش ابزارِ بازی را داشته است. کودکان و نوجوانان پس از عیدی گرفتن مشغول بازی می‌شدند. گردو (جوز)بازی، تخم‌مرغ شکستنک، توشله (تیله)بازی و...

البته بازی‌های دیگری هم بوده که در این‌جا به اقتضای حال و مقال به دو سه مورد بازی‌ای می‌پردازیم که با عیدی‌ها انجام می‌شده!

 

گردوبازی و تخم‌مرغ شکستنک از بازی‌هایی بوده که کودکان و نوجوانان را به خود مشغول می‌داشته است.

 

گردوبازی به این شیوه بوده که تمام بازی‌کنان گردوها را در دایره‌ای که روی زمین ترسیم می‌کرده‌اند، کنار هم می‌چیدند. یک‌نفر با گردوی خود از فاصله‌ای حدود 7 تا 8 متری روی آن‌ها می‌زده و هرچه گردو از خط خارج می‌شده، از آنِ فرد برنده بوده است.

 

تخم‌مرغ‌های رنگی، از قبل آب‌پز می‌شده‌اند و بعد آن‌ها را رنگ‌آمیزی می‌کرده‌اند. کودکانی که تخم‌مرغ‌ رنگی عیدی می‌گرفتند، با آن‌ها بازی می‌کردند. یک‌نفر تخم‌مرغ را درون مشت خود نگه می‌داشته و سر تخم‌مرغ را از دستش بیرون می‌گذاشته و یک‌نفر دیگر با سر تخم‌مرغ خود روی آن می‌کوبیده و هر کدام از این تخم‌مرغ‌ها که می‌شکسته، از آنِ فرد شکننده می‌شده است.

درباره‌ی تخم‌مرغ‌بازی نوشته‌اند: «از جمله تفریحات شاه‌عباس اول در جشن نوروز که شهر اصفهان را آذین می‌بستند و چراغانی می‌کردند، تخم‌مرغ‌بازی بود. شاه‌عباس در شب‌ها و روزهای عید، با ندیمان و نزدیکان و با زنان حرم خود به تماشا می‌رفت و گاه با جوانان به تخم‌مرغ بازی مشغول می‌شد.

شبی به دیدن آیین چراغان و سیر بازار با مخصوصان مشغول بود و مقرر شده بود که در هر دکّان یک جوان مقبول حاضر باشد، با تخم‌مرغ‌های رنگین، شاه عباس به هر دکّانی می‌رسید با جوانان به تخم‌مرغ بازی مشغول می‌شدند و آن جمع را به نوازش‌های شاهانه سرافراز می‌ساختند.» (نگاهی به فرهنگ عامه‌ی خراسان، سیدعلی میرنیا، انتشارات سخن گستر، س چ 1381)

 

بازی‌های دیگری نیز در خراسان برگزار می‌شده که تاکنون رگه‌ای از آن در کاشمر و ترشیز نیافته‌ام؛حتیٰ مشابه آن نیز می‌تواند به انتشار و معرفی آن کمک کند. یکی از بازی‌های مرسوم در خراسان، «میر نوروزی» بوده است. در گذشته در شهرها و روستاهای خراسان این بازی رایج بوده است. حال نمی‌دانم اکنون در شهرها یا روستاهای دیگر خراسان هنوز برگزار می‌شود یا نه! تا جایی که جسته‌ام، چیزی نیافته‌ام؛ اما به نقل از مرحوم علامه قزوینی آمده است:

«یکی از دوستان موثق از اطبّای مشهور که سابقاً در خراسان مقیم بوده‌اند، در جواب استفسار من از ایشان، در این موضوع چنین مرقوم داشته‌اند:_ در بهار سال 1302 خورشیدی، برای معالجه‌ی بیماری به بجنورد رفته بودم. از اوایل فروردین تا چهاردهم فروردین در آن جا بودم. در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری سواره و پیاده می‌گذشتند، یکی از آن‌ها با لباس‌های فاخر، بر اسب رشیدی نشسته بود و چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند، یک دسته هم پیاده به‌عنوان شاطر و فرّاش، که بعضی دردست چوب داشتند، در رکاب او یعنی پیشاپیش و جَنْبین و در عقب او روان بودند. چند نفر هم چوب‌های سفید در دست داشتند که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو، سر گوسفند بود؛ یعنی جمجمه‌ی حیوانی و این رمز آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته است و سرهای دشمنان را با خود می‌آورد. دنبال این جماعت انبوه کثیری از مردمِ متفرقه‌ی بزرگ و کوچک روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند.»(همان)

میرنوروزی درواقع یک شوخی یا مضحکه بوده است. تا پایان جشن نوروز کسی را به عنوان پادشاه انتخاب می‌کرده‌اند و او احکام خنده‌آور و مضحک صادر می‌کرده است؛ به‌عنوان مثال یکی از فرمان‌هایی که صادر می‌کرده گرفتن پول از ثروتمندان بوده و مبلغی مشخص می‌کرده تا آن‌ها پرداخت کنند؛ البته آن‌ها هم کم یا زیاد فرمان را اجرا می‌کرده‌اند.

حافظ نیز در غزلی با مطلع «ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی» با ریشخند و کنایتی و در پرده، همان‌گونه که خود هم تأکید کرده، می‌گوید:

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج‌روزی نیست حکم میر نوروزی...

(دیوان حافظ، تصحیح علامه قزوینی)