آخرین اخبار

خداحافظ آقا کریم!

  این روزها حوزه‌ی هنری کاشمر، انسان شریف و هنرمند و هنردوستی را از دست داد که در همه حال کنار هنرمندان می‌ایستاد. آقاکریم کاوری، از آن شخصیت‌های آرام و بی‌حاشیه و متینی بود که زیاد اهل هوچیگری و سروصدا نبود. دوره‌ای که باید کارش را روی صحنه...
کد مطلب : 172
پنجشنبه, 04 آبان 1402
32 بازدید
نویسنده : حمید ضیایی

 

این روزها حوزه‌ی هنری کاشمر، انسان شریف و هنرمند و هنردوستی را از دست داد که در همه حال کنار هنرمندان می‌ایستاد. آقاکریم کاوری، از آن شخصیت‌های آرام و بی‌حاشیه و متینی بود که زیاد اهل هوچیگری و سروصدا نبود. دوره‌ای که باید کارش را روی صحنه انجام می‌داد، داده است و روزی هم که نیاز بود در کنار هنرمندان باشد، می‌آمد و می‌ماند. یک روز به آقا کریم گفتم «استاد» و در جوابم گفت: من شاگردم و استاد نداریم. آقا کریم اهل مرام و معرفت بود. اهل بگو و بخند و خوش‌رویی. پس از سال‌ها آقاکریم را در نمایشگاه «پوستر و عکس» «محمد قوام» دیدم. در آن‌جا مصاحبه‌ای گرفتم و خیلی مختصر حرفی زد و از هنر امروز کاشمر گفت. از این‌که حالا همه چیز فرق کرده و دور، دور جوان‌هاست. آقا کریم دیگر درباره‌ی تئاتر حرف نمی‌زد و به عنوان مخاطب می‌نشست و می‌دید و تشویق می‌کرد. می‌دانست که بودنش چه‌قدر در کنار بچه‌های هنر امیدافزاست. دل‌گرم‌کننده است. اگر کاری می‌توانست، بی‌هیچ چشم‌داشتی انجام می‌داد. دستی هم در ورزش داشت و سه‌شنبه 11 مهرماه در کاشمر مسابقات استانی شطرنج را به‌یاد آقا کریم با نام «جام کریم» برگزار کردند.

 

 

درخت دوستی بنشان!

 

آقاکریم کاوری، متولد 1342،حوالی سال 1360 تئاتر را با کارگردانی نمایشی به‌نام «پوریای ولی» در مسجد قائم آغاز کرد. شاید بتوان این کار را آغاز و نقطه‌ی عطف زندگی او دانست. میزان دل‌بستگی‌اش به هنر و تئاتر و از همه مهم‌‌تر «ایران» را می‌توان از نام همین نمایش جست و یافت. تیر و تبار آقا کریم در سال‌های جنگ عاشقانه کنار ایران ایستادند و برای این خاک جنگیندند. این خاک و فرهنگ را آن‌قدر از خودشان می‌دانستند که برایش شهید دادند، برای پوریای ولی نمایش ساختند و سال‌ها در کنار هنرمندان این شهر ایستادند. آقا کریم، بهترین تئاتر زندگی‌اش را خودش کارگردانی کرد و خودش هم بازی کرد.

دوست دارم نام نمایش زندگی‌اش را بگذارم «مردی از تبار خورشید». نورش تابید و هیچ‌کس او را ندید یا خود آقا کریم نخواست که کسی ببیندش؟! خورشید نورش را می‌تاباند و کسی هم نمی‌تواند مستقیم به آن نگاه کند.

پس شاید بهتر است همین نام را برای زندگی‌اش بگذاریم. زندگی‌ای که چندان طولانی هم نبود. کداممان جوانمردانه عمر کرده‌ایم؟ عمرمان در برابر تاریخ عظیم جهان چه‌قدر است؟

به‌قول هوشنگ ابتهاج (سایه)

زمان بی‌کرانه را

تو با شمار گام عمر ما مسنج

به‌پای او دمی است این درنگ درد و رنج...

به‌حق هم همین است. به پای این جهان، زندگی ما دمی است. کوتاه و اگر چه کوتاه، به‌تعبیر شاملو «اهمیتش در همین کوتاه بودنشه!» و ما در جای دیگری جاوادانه می‌شویم. آن‌جا هم انسانیّت است. جایی که در آن برای همیشه تبدیل به خاطره‌ای خوش می‌شویم. خاطره‌ای که شاید دو یا سه‌نسل به‌یاد نگاه دارد و پس از آن دیگر نمی‌دانم چه بر سر یاد ما آدمیان خواهد آمد؟ آه! چه غریبانه بر این زمین پای می‌فرساییم و رنج می‌کشیم و می‌رویم. چه زود کوتاه می‌آییم و تا می‌خواهیم بفهمیم کجاییم و چه می‌کنیم، بار سفر را باید ببندیم و به دیاری دیگر برویم. دیاری که یار می‌خواهد. یار می‌خواند. و آٰقا کریم بار سفرش را بست و رفت...

 

جای خالیِ یادنگاری هنرمندان:

 

سال‌ها زمزمه‌ی ساخت قطعه‌ی هنرمندان به گوش می‌رسید و کم‌کم هم‌چون موجِ آبی فروکش کرد و فراموش شد. در همین نشریه بارها اشاره کرده‌ام که این شهر نیازمند یک قطعه‌ی هنرمندان است. قطعه‌ای که هنرمندان این شهر را در دل خود حفظ کند و محل و مکان آن جاودان‌خانه تبدیل به محلی فرهنگی‌هنری شود.

این شهر هنرمندان و اهل فضل و فرهنگ‌های بزرگی را از دست داده است. بزرگانی که سال‌ها بی‌هیچ چشم‌داشتی برای فرهنگ و هنر این سرزمین زحمت کشیدند و توقع از هیچ‌کس و هیچ‌جا نداشتند. هرگاه هم لازم بود از کاسه‌ی خود زدند و سفره‌ی هنر را رنگین کردند. چه اهالی قلمی که غریبانه به‌خاک سپرده شدند و نه یادی از آن‌ها ماند و نه جایی و مکانی مشخص!

نمی‌خواهم سنگ قبرستان به سینه بزنم و نمی‌خواهم با خودتان بگویید این همه کاغذ سیاه کردن برای چه؟ هنرمندی که دیگر نیست چه فرقی می‌کند کجا مدفون شود؛ اما، در پاسخ می‌گویم هنرمند هرگز نمی‌میرد و نام و یادش همواره در آثار و رفتار و منشش زنده و جاوید است. محلی برای قطعه‌ی هنرمندان چند وجه دارد! ابتدا توجه و اهمیت به حوزه‌ی فرهنگ این شهر را می‌رساند و دوم این‌که آن محل تبدیل به یک محل و مکان فرهنگی‌هنری می‌شود و جایی برای گرد‌هم‌آیی هنرمندان و فعالیت‌های هنری. شوربختانه سال‌هاست که به این موضوع بی‌اعتنایی شده و گوشی برای این مرثیه نیافتیم. گوشی نیافتیم تا بگوییم زنده‌ی هنرمند ارزشمند است و مرده‌ی هنرمند هم دست‌کمی ندارد. چرا که کارها و آثار و اندیشه‌ی آن هنرمند زنده است و در ذهن آدمیان می‌ماند، هم‌چون که مانده است.

احداث و ایجاد قطعه‌ی هنرمندان می‌تواند بُعد فرهنگی شهر را تقویت کند و برجسته سازد. از همین رو هنوز هم امیدواریم روزی شاهد این اتفاق باشیم.

 

نوشته های مشابه

مدیریت سایت

همراز 12