شنگول و منگول و بچهی سوم، آغاز راه نمایش کودک است!
اگر بخواهیم تعریفی از هنر ارائه نماییم چه خواهیم گفت؟ هنر، در نگاهی وسیع میتواند تعریفناپذیر باشد. هر اثر خلاقه را میتوانیم در شاخهی هنر قرار دهیم؛ اما، نمیتوانیم هرچیزی را کاری خلاقانه تلقی کنیم.
در حوزهی نمایش کاشمر جای خالی نمایش کودکونوجوان بسیار احساس میشود. در این حوزه کارهایی انجام شده که در جای خود قابل تقدیر است؛ اما کافی نیست. بهبیان دیگر ما با بحران نمایش حوزهی کودکونوجوان مواجهیم. اساسیترین خلأ در این حوزه را باید در نبود شناخت کافی از نمایش کودک و جهان کودکان دانست.
هنر متعهد
وقتی از هنر متعهد سخن میگوییم، نگاهها و ذهنیّتها بهسمتوسوی آثار چریکی میرود. یک اثر هنریِ اجتماعی نمیتواند متعهد باشد؟ یا یک اثر عاشقانه چهطور؟ حالا اگر بخواهیم بگوییم یک اثر هنریِ کودکانه متعهد باشد پاسخ چه خواهد بود؟
متأسفانه در حوزهی کار کودکونوجوان هنوز راههای نرفتهی بسیاری پیش روی حوزههای مختلف هنری این شهر است. در اینجا صرفاً نگاهم به نمایش است؛ نمایش در حوزهی کودک بهطورکلی موردتوجه نبوده است. چندان اقبالی نداشته و از سوی هنرمندان و مسئولان نیز مورد غفلت قرار گرفته است.
گلدبرگ در کتاب «فلسفه و روش در تئاتر کودک و نوجوان» میگوید: «کسی که به راستی دستاندرکار تئاتر کودکان و نوجوانان است باید خود را وقف این هنر نماید.» (گلدبرگ، فلسفه و روش در تئاتر کودک ونوجوان، ترجمه اردشیر کشاورز، انتشارات نمایش 1387) با چنین نگاهی باید بگوییم که تئاتر کودکونوجوان نه یک کار تفننی، که یک کار بهغایت جدی و چه بسا جدیتر از کار در زمینهی تئاتر بزرگسال است. در نمایش کودک انتخاب واژگان، طراحی صحنه، نورپردازی و... چشمگیرتر از دیگر نمایشها باید باشد. «تئاتر کودکان و نوجوانان تئاتری است که در آن هیچ تمایزی بر پایهی طبقهی اقتصادی، جنس، نژاد، مذهب یا ملیّت وجود ندارد. تئاتر کودکان و نوجوانان محلی است که افراد مختلف در سنین متفاوت، در آن حضور دارند. تئاتر کودکان و نوجوانان برای تماشاگران خود، شادی میآفریند و به آنها کمک میکند تا انسانهای بهتری باشند.» (همان)
در نمایش شنگول و منگول و بچهی سوم، ما شاهد تلاشی برای اولین گامهای نمایش کودک در کاشمر بودیم؛ اما، نمیتوانیم از پدیدهی تکرار موتیفهای گذشته و منسوخشده چشمپوشی کنیم. بهعنوانمثال در این نمایش در راستای آگاه کردن کودکان دیالوگی گفته و سهبار هم تکرار شد و آن این بود که در مواقع بحرانی باید با پلیس 110 تماس گرفت. بازیگر یکبار این جمله را خطاب به بازیگر مقابل خود و دو بار خطاب به کودکان در سالن ادا کرد؛ منتها دیالوگ بعدی که بهنوعی طنز و کنایه و شوخیای بود، برای کودکان بهکل مبهم بود؛ چراکه کودک نمیتواند بهطور همزمان با جملهای صریح و پس از آن با جمله و عبارتی مبهم مواجه شود. یک مثال واضح اگر بخواهم بگویم این است که وقتی به کودک میگوییم «فلان کس روسیاه است» کودک با مقولهای بهنام گناه یا بدنامی ناآشناست و تنها ذهنیّتش بهسمتوسوی فردی میرود که صورتش سیاه شده است. در این نمایشنامه ما با چنین پدیدهای مواجه بودیم. زمانی که این دیالوگها ردوبدل شد، کودکان حاضر در سالن هیچ واکنشی از خود نشان ندادند.
مسألهی بعدی که باید به آن توجه شود، ارتباط پیاپی بازیگر با کودکان حاضر در سالن است. این مسأله را نمیتوان تنها با اجرای موسیقی و حرکات موزون به سرانجام رساند. شاید واقع این باشد که بعضی نقاط ضعف در اجرای چنین نمایشی بهدلیل استفاده از بازیگران کودکونوجوان بوده است.
مسألهی بعدی که در آن وجه برجستهای داشت، استفاده از موسیقیهای جدید بود که زیاد نمیخواهم دربارهی آن نوع موسیقی حرف بهمیان بیاورم؛ استفاده از چند عبارت سست و ناتندرست، با توجه به اینکه بازیگر آن را نصفونیمه ادا میکرد تا بلکه از این طریق بر وجه طنز کار افزوده شود، بهکل میتواند مردود باشد؛ چراکه کودکان و نوجوانان از آنچه تأثیر میگیرند، تقلید میکنند. بهگمانم در جهان مدرن و جدید امروز چنین کلماتی معنا و قبح خود را از دست دادهاند.
باباسفنجی پیروز است!
روزی مهمانی بهصرف ناهار داشتیم. کودک 5_6 سالهی این مهمان خطاب به مادرش گفت «من ناهار همبرگر خرچنگ میخوام» پس از کمی گفتوگو و پرسوجو متوجه شدم که در برنامهی کارتنی باباسفنجی چنین چیزی وجود دارد. توفیق اجباریای نصیبم شد و این برنامه را دیدم. باید اعتراف کنم که این کارتن برای کودکان بسیار جذاب است و آنان را پای تلویزیون میخکوب میکند. ساختار محتوایی این دست کارتنها آنقدر موشکافانه و خلاقانه است که کودک حتیٰ هوس میکند همبرگر خرچنگ بخورد. استفاده از رنگها، شخصیّتها و فرم کار، آنقدر قدرتمند است که کودک شکل تخیلی خود را نیز این چنین از شخصیّتهایی میگیرد. یک دلیل دیگرِ اقبال ایندست برنامهها مانند بتمن، مرد عنکبوتی، باب اسفنجی در خلاقه بودن آنها و همچنین تکرار آنها در شکل و قالبهای لباس، دفتر، مداد و پاککن، عروسک، کفش و... است. همین تکرار باعث میشود تا ذهن کودک بیشتر به سمت آن گرایش پیدا کند. ما این مسأله را نه در تولیدات نمایشی و نه در تولیدات سینمایی خود شاهد نیستیم.
نمایش کودک از کجا آغاز شد؟
ابتدا نمایش بود یا ادبیات؟
نقش عمدهی سرگرمیهای کودکانه را باید در ادبیات عامیانه جستوجو کنیم. قصه، افسانه، متل که هرکدام در قالبهای پریان، پهلوانی، حیوانات و... برای کودکان تعریف و توصیف میشده، در ایجاد تخیل عمیق میان کودکان نقش داشته است. در گذشته با افسانهها سعی در انتقال داستانهای پندواندرزی، حماسی و... داشتهاند. بهنوعی می توانیم اینگونه بگوییم که ادبیات و انتخاب کلمات درست، پایه و اساس هرنمایشی میتواند باشد. اگر در میان داستانها و متلهای کودکانهی شفاهی جستوجویی کنیم این مهم را در مییابیم که داستانها با کلماتی عمیق و در عین حال تصویرپرداز به کودکان منتقل میشده است.
در واقع هرچه تولیدات نمایشی و هنری حوزهی کودکان با توجه به رشد تخیل کودک ساخته شود، مغز کودک به مراتب خلاقهتر و فعالتر به روند رشد خود ادامه میدهد.
سخن آخر
آن چه شاهدش هستیم، تلاش خالصانهی هنرمندان تئاتر کاشمر است. بههرحال این عزیزان تلاش میکنند تا بتوانند با تولیدات خود برای کودکان نقش و وظیفهی مهمی که بر دوششان است بهانجام برسانند؛ از سوی دیگر نیاز به تخصص را هم نباید نادیده گرفت و همچنین توجه به کار کودک نباید هرچندسال یکبار اتفاق بیفتد و دوباره کارهای کودک به محاق برود و شاهدش نباشیم. این اولین گامهای گروه صدای سکوت است که بیشک ستودنی است و قابل تقدیر و قدردانی؛ اما، این مسألهی مهم نباید نادیده گرفته شود و بدان توجهی صورت نپذیرید.
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ