نگاهی به کتاب شعر تازهمنتشر شدهی «من دیگری هستم»
شعر کاشمر را در یک دوره نمیتوان بررسید. فرازوفرود شعر کاشمر بسیار زیاد است و باید بگوییم دورهی طلاییاش کمتر بوده است. گرچه این دوره در مقایسه با دورههای دیگرش کوتاهتر است، اما برجستهتر از دیگر دورهها مینماید. در بحبوبهی همین فرازوفرودها نیز، گاه شاعرانی ظهور و بروز داشتهاند که با انتشار اشعارشان نشان دادهاند، در گوشهای خزیدن و به خود و ادبیات پرداختن، ثمرهای بیشتر در پی دارد.
در طی چندسال گذشته مجموعههای شعری متعددی منتشرشده که کمتر توانسته نظرم را جلب کند. شاید این بهدلیل وسواس بیش از حد من باشد؛ اما، وقتی در مقام مقایسه نظر میکنم، نمیتوانم نسبت به آنچه منتشر میشود، بیتفاوت باشم. اخیراً کتابی در کاشمر منتشر شد بهنام « من دیگری هستم» که مجموعهی شعر خانم «مرضیه هاشمزاده» است.
اگر در ابتدا از دوران صعود و سقوط شعر کاشمر سخن بهمیان آمد، باید یک دورهی دیگر را نیز به آن بیفزایم و آن دورهی نقش زنان در شعر کاشمر است. چندسالی است که شعر زنان در کاشمر روبهصعود است و همواره با اختلاف، شاهد انتشار اشعاری هستیم که امیدافزا و روشنکنندهی چراغ آیندهی ادبی این شهر است. البته، در این میان باید از اعتقاد قلبی خودم نیز بگویم که دورهی شعر تمام شده است و امروز بیش از هرزمان دیگری به نثر خوب و استخواندار نیازمندیم. دورهی شعر فارسی چندسالی میشود که رو به سراشیبی است و در کمتر شعری میتوانیم نوآوری و کشف شاعرانهی جدیدی بیابیم. درعینحال هنوز هم هستند کسانی که به پنچرهی شعر دلبستهاند تا نوری از آن سوی دهلیز تار و نمورش بتابد و روشناییبخش این روزگار شود.
نقش زنان در ادبیات
باید بپذیریم که نقش زنان در حوزهی ادبیات کمتر و کمرنگتر از مردان بوده است. این موضوع را نه میتوانیم بهعنوان نوعی ضعف در تاریخ در نظر بگیریم و نه میتوانیم وجهی برجسته برایش قائل باشیم؛ اما در یک نگاه دیگرگونه میتوانیم بگوییم شاید شعر و ادبیات تنها ابزاری بوده که مردها میتوانستهاند با آن، خواستها و نیازهای خود را به درگاه معشوق ببرند و بهبیان امروزی نوعی دلبرانگی عرضه کنند.
هرچند امروز با توجه بهتلاشهای زنان و همچنین نقشهای اجتماعی آنان، ما با پدیدههای دیگری مواجهیم؛ اما، زنان با تمام تلاشها برای رسیدن به بعضی برابریها، هنوز در شعر و ادبیات نقش زنانهی خود را حفظ کردهاند که میتوانیم بهعنوان برجستهترین جایگاه عواطف و قدرت قلم زنانهی آنان درنظر بگیریم.
در جهان امروز، ما با پدیدهای همچون عریانی مضمون شعر مواجهیم. بهبیان دیگر معشوقِ امروز همچون معشوق گذشته در پرده نیست و نامش «سوسن و نرگس و سرو و صنوبر» نیست و با هوّیت و تشخصی خاص خود و با نام و مشخصات ظاهری و باطنی منحصربهفردش نمود یافته است. شاید بتوانیم اینچنین برداشت کنیم که امروز مرز بین زنانگی و مردانگی شعر را همین عریانی مضمامین مشخص میکند.
شاعری سرگردان
آنچنان که از نام کتاب برمیآید، قرار است ما در این مجموعه با شخصیّتی مواجه شویم که بهدنبال نقش خود میگردد. حال این نقش میتواند خود را در جایگاه مادری نشان بدهد و یا معشوقی دلخسته و رنجور با تمام حسرتهای دخترانهاش. چیزی که در این مجموعه نظرم را بیش از همه به خود جلب کرد، آن تشتت چیدمان شعری در مجموعه با توجه به حالات متغیّر است که میتوان آن را عمدی از سوی شاعر در نظر گرفت. قرار ندادن نام بر پیشانی اشعار نیز، دست مخاطب را برای کشف معنا یا نامی که خود دوست دارد، باز میگذارد؛ از همین رو هیچ شعری در این دفتر صاحب نام نیست. شاید شعرها هم «من دیگری هستند» که بهدنبال مخاطب خود میگردند.
در میان اشعار گاهی با زنی جا افتاده که خود را برای مواجهه با تمام رنجها و مصائب دنیا آماده کرده است و آنچه نیز بر او گذشته، چون حقیقتی محض پذیرفته و تنها حسرتهایش را میشمارد، روبهرو میشویم و گاهی با دخترکی نوجوان و پرشر و شور که هنوز سودای عاشقانه در سر میپروراند و دلش میخواهد با شوق به هوا بپّرد!
از من چهگونه دور میمانی
من هم شبیه تو پریشانم
من کودکیِ دختری هستم
که در سرش گم کرده تارم را
و یا:
آه! بگذار که من باز هم عاشق باشم
تا نفس هست در این وقتِ کم عاشق باشم
راست گفتند جوانی به دمی میگذرد
کاش فرصت بدهی دمبهدم عاشق باشم
اما، شاعر آن هنگامی که از حالوهوای شعرهایش بیرون میآید، خود را در حال گذار از روزگار جوانی میبیند و حسرت روزگار رفته گریبانش را دوباره میگیرد.
من دستهای خالی این زندگانیام
طی میشوند با هیجانها جوانیام
طی میشوند و وای به روزی که بگذرد
طوفان سخت، برتنهی استخوانیام
از سوی دیگر، با حقیقت خود کنار میآید و باز به ابتدای کتاب بازمیگردیم تا چهرهای «رئالیستی»تر از شاعر را ببینیم:
مثل هرروز بازمیآیم
مادری با دوتا بغل آغوش
من، زنی که هزارسالهشده
با هزاران کتیبه بر سر دوش
این مجموعه، مشحون از چنین نگرشهایی است که در گذار عمر برای یک شاعر کاملاً طبیعی است. حالاتی که خود شاعر نیز به شهادت نامگذاری مجموعهی شعریاش نسبت به آن آگاه بوده و میدانسته چه میگوید و چه بهدست چاپ سپرده است.
امیدوارم این مجموعه را مخاطبان جدی شعر و ادبیات مطالعه کنند و از خواندن آن لذت ببرند. جای بسی خرسندی است که یک مجموعهی شعری دیگر به آثار منتشرشدهی کاشمر افزوده شد و این خود نشاندهندهی آن است که این شهر از دیرباز تاکنون سرزمینی فضیلتخیز و اهل معرفت بوده و هست.
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ