آخرین اخبار

نگاهی به آیین خُنچه‌بُرون در فرهنگ شفاهی مردم کاشمر

  ازدواج و پیوند، از آیین‌های مبارک در فرهنگ ایرانی است. ازدواج و مراسم خواستگاری در فرهنگ‌های مختلف، سبک‌وسیاق خود را دارد. مردم در گوشه‌وکنار این سرزمین آیین‌وباورهای منحصربه‌خود را برگزار می‌کنند. در پس هر آیینی که برگزار می‌شود، باور عامیانه‌ا...
کد مطلب : 186
سه شنبه, 30 آبان 1402
53 بازدید
نویسنده : حمید ضیایی

  ازدواج و پیوند، از آیین‌های مبارک در فرهنگ ایرانی است. ازدواج و مراسم خواستگاری در فرهنگ‌های مختلف، سبک‌وسیاق خود را دارد. مردم در گوشه‌وکنار این سرزمین آیین‌وباورهای منحصربه‌خود را برگزار می‌کنند. در پس هر آیینی که برگزار می‌شود، باور عامیانه‌ای نیز وجود دارد که با کنار هم قرار دادن آن‌ باورها و آیین‌ها درمی‌یابیم که هدفی جز پیوندی محکم و استوار وجود نداشته است.

در باور مردم ترشیز، آیین پیوند و ازدواج، مراسمی منحصربه‌خود و آداب‌ورسومی خاص داشته است. خواستگاری، حنابندان، بله‌بُرون، خنچه‌بُرون، پازدن، حجله و... هرکدام در جای خود برگزار می‌شده و نظم و ترتیب خاص خود را داشته است.

در این یادداشت به‌گوشه‌ای از این آیین و مراسم می‌پردازم و مختصراً درباره‌ی هرکدام توضیحی می‌آورم.

 

مراسم خواستگاری:

 

اولین اقدام خانواده‌ی پسر، مراسم خواستگاری بوده است. برای این مراسم عموماً خاله، عمه، خواهر پا پیش می‌گذاشته‌اند. در بعضی روستاها نیز، این وظیفه به‌عهده‌ی «آتو» بوده است.  (درباره‌ی «آتوخوان» یا «آتوزن» رجوع کنید به شماره‌ی 349 نیمه‌ی دوم،دی‌ماه 1401 همین نشریه)

آتوزن یا حاج‌آتو برای مراسم خواستگاری اولیه و پیشنهاد به خانواده‌ی عروس به خانه‌ی آن‌ها می‌رفته است. پسر را معرفی می‌کرده و خانواده چنان‌چه نظر آتو را هم موافق می یافتند، اجازه‌ی آمدن خانواده‌ی داماد را می‌داده‌اند. آتو درباره‌ی مهریه و پیشکش (شیربها) صحبت‌هایش را می‌کرده و اصطلاحاً چک‌وچانه‌هایش را می‌زده است. مهریه‌ی دختر عموماً «مس، گوسفند، زمین، باغ، آب» بوده است. البته این مهریه‌ به فراخور خانواده‌ها تعیین می‌گردیده است.

پس از تعیین مسایل مربوط به مهریه و... خانواده‌ی داماد به همراه آتو به خانه‌ی دختر می‌رفته‌اند تا «سیه‌نویسی» یا «سیاهه‌» بنویسند. سیه یا سیاهه در واقع خواسته‌ها و طلب و مطلوب خانواده‌ی دختر از پسر بوده است.

 

عقد آخوندی:

 

عقد آخوندی اولین عقدی بوده که بسته می‌شده است. این عقد به‌طور رسمی نبوده و صرفاً برای محرمیّت دختر‌وپسر خوانده می‌شده است؛ در این مراسم، عموماً در روستاها ریش‌سفیدها، بزرگان، کدخدا حضور داشته‌اند. در این مراسم عقدنامه‌ای تهیه و تنظیم می‌شده و پای آن عقدنامه را کدخدا مهروامضا می‌کرده است. در این مدت دختر و پسر در صدد تدارک مراسم عروسی برمی‌آمده‌اند.

 

خنچه‌بندی:

 

خنچه‌برون از سوی دو خانواده انجام می‌پذیرفته است. هم خانواده‌ی پسر و هم خانواده‌ی دختر این عمل را انجام می‌داده‌اند. در میان مُجمعه‌ها (سینی‌های مسی گِرد بزرگ) یک جفت کفش، حنا و پنبه، لباس، چادر، دَبه‌ی روغن، برنج، کله‌قند، نقل‌ونبات و شکلات می‌ریخته‌اند و همراه با چاووشی‌خوانی به سمت خانه‌ی عروس می‌رفته‌اند. خنچه‌ها پس از رسیدن به جلوی خانه‌ی عروس، تحویل داده می‌شده و خنچه‌های خانه‌ی داماد را راهی می‌کرده‌اند.

 

خنچه‌برها:

 

خنچه‌برها یا کسانی که مجمعه‌های مسی را روی سر می‌گرفته‌اند، از سوی مادر عروس هدیه‌ای دریافت می‌کرده‌اند. هدیه‌ی خنچه‌برها عموماً دستمال ابریشمی و یا «فِرَت» بوده که آن را هم خود خانم‌ها می‌بافته‌اند. در بعضی موارد هم که خانواده‌ها اوضاع مالی مناسب‌تری داشته‌اند، به خنچه‌برها پول پرداخت می‌کردند.

 

«جا دارد یک نکته را در این‌جا اضافه کنم! در هنگامه‌ی جهازبری و کارهای دیگر هم‌چون رتق‌وفتق امور مراسم، همسایه‌ها به کمک یک‌دیگر می‌آمده‌اند، که این موضوع را در فرهنگ «یاوری» در باور مردم ترشیز در آینده به جزییات بررسی خواهیم کرد.»

 

حنابندان:

 

حنابندان نمادی از شادی و سرور بوده است. در بعضی از شهرهای خراسان از جمله خراسان‌جنوبی نیز در شب‌های اعیاد، علی‌الخصوص «عید غدیر» در بین مردم حنا پخش می‌کنند تا برای صبح عید مردم حنابسته باشند.

شب قبل از مراسم عروسی، «کاسب» یا «دلّاک» به خانه‌ی داماد می‌رفته و مراسم حنابندانِ داماد را برگزار می‌کرده است. در کنار داماد،کسان دیگری هم که دوست داشتند حنا می‌بسته‌اند. حنا را از کف تا مچ دست و در پشت دست تا انتهای انگشتان می‌گذاشته‌اند و رویش را پنبه قرار می‌داده‌اند و با پارچه‌ای می‌بسته‌اند تا صبح سحر داماد به همراه دیگران به حمام برود.

در هنگام حنا بستن نوازنده‌ای با دایره شعر حنابندان را می‌خوانده است:

اِمشو حنا می‌بندِم

به دست و پا می‌بندِم

اگر حنا کم بَشّه

آبِ طِلا می‌بندِم

 

سه‌پَن روزه که بوی گُل نیومد

اِمشو حنا می‌بندِم

صدای چَه‌چَه بلبل نیومد

اِمشو حنا می‌بندِم

 

اِمشو حنا می‌بندِم

حنا حنا می‌بندِم

اگر حنا کم بشه

آبِ طِلا می‌بندِم

 

 

 

حمام عروسی:

 

حمام‌ها در گذشته از صبح‌های زود به مردان و از طلوع آفتاب به زنان اختصاص داشته است. داماد باید صبح زود به حمام می‌رفته و همراه او ساز و دهل نواخته می‌شده و چاووشی‌خوان هم چاووشی‌خوانی می‌کرده است.

در حمام داماد توسط «کاسب» یا «دلّاک» اصلاح و شست‌وشو می‌شده و بعد لباس دامادی به‌تن می‌کرده و انعام دلاک را نیز می‌پرداخته است. در این مراسم، آخرین «اسپند» را حمامی دود می‌کرده  و انعام و شیرینی‌ای از داماد می‌ستانده و همراه داماد، چاووشی‌خوان و مردم می‌رفته‌اند.

 

عقل عروس:

 

عقل عروس یکی دیگر از کارهایی بوده که خانواده‌ی داماد انجام می‌داده است. هنگامی که داماد برای بردن عروس به خانه‌ی ایشان می‌رفت، یکی از اعضای خانواده‌ی داماد تکه‌ای را به‌بهانه‌ی عقل عروس برمی‌داشت؛ این تکه می‌توانسته هرچیزی باشد. گوسفند، قالیچه، لحاف، پشتی و یا هرچیز دیگری! البته چون این امر مرسوم بوده است، خانواده‌ی عروس پیشاپیش چیزی کنار می‌گذاشته‌اند. در اصطلاح عامیانه می‌گویند: تکه‌ای برای عقل عروس می‌دزدیده‌اند.

 

 

 

پازدن:

 

مراسم عروسی تا ظهر ادامه می یافته و بعدازظهر، مردم به همراه عروس‌وداماد به میدان روستا یا سرِ محل می‌رفته‌اند. در این‌ مراسم، عروس سوار بر اسب و یا پیاده به میدان می‌رفت و در میان مردم کسی که دارای سواد خواندن و نوشتن بوده با قلم و کاغذی در دست آماده‌ی نوشتن می‌شد.

عروس در میدان روستا یا محل توقف می‌کرده و اصطلاحاً می‌گفته‌اند که «عروس پا زده»! در این لحظه آن فرد باسواد افراد حاضر در میدان را به‌نام می‌خوانده و آن‌ها باید هدیه‌های نقدی خود را پیشکش عروس می‌کردند.

عموماً در این مراسم هدیه‌ها پول نقد بوده است.

پس از پایان این مراسم همرا با چاووشی‌خوانی و ساز و دُهل به سمت خانه‌ی عروس‌وداماد می‌رفته‌اند.

 

 

اسب چوبی:

 

رقصِ اسب‌چوبی، یکی دیگر از آیین‌ها و مراسم عروسی بوده است. اسبی که با چوب ساخته می‌شده و فردی داخل آن اسب قرار می‌گرفته و با چوبی در دست همراه دو رقصنده‌ی رقص چوب، آیین و رقص اسب چوبی را برگزار می‌کرده‌اند.

اسب چوبی پیشاپیش عروس‌وداماد حرکت می‌کرده و به رقص می‌پرداخته است.

«درباره‌ی اسب‌چوبی و افسانه‌اش در شماره‌های بعدی به تفصیل خواهم نوشت»

رقص اسب‌چوبی تا جلوی خانه‌ی عروس‌وداماد ادامه داشته و در آن‌جا مراسم رقص پایان می‌یافته است!

زنان برای همراهی کردن عروس وارد خانه می‌شده‌اند تا جهیزیه‌ی عروس را ببینند.

 

آب و آینه:

 

در پایان مراسم که عروس‌وداماد به‌خانه‌ی خود می‌رفتند، مراسم «آب‌وآینه» یا به گویش مردم ترشیز «اُوْ اِینه» برگزار می‌شد. این مراسم عموماً توسط «آتوزن» برگزار می‌شده است. آفتابه و لگنی می‌آورده‌اند، دست راست داماد را روی دست راست عروس و پای راست داماد را روی پای راست عروس قرار می‌دادند. البته داماد باید حواسش می‌بوده که پای عروس روی پایش نباشد! چراکه در باور عامیانه‌ی مردم ترشیز این امر را به زن‌سالاری تعبیر می‌کرده‌اند و معتقد بوده‌اند حرف زن جلوتر خواهد بود.

پس از آن، آب را روی دست و پاها می‌ریخته‌اند. آبِ جمع‌شده در لگن توسط آتو‌زن به چهار کنج خانه‌ی عروس‌وداماد پشنگ می‌شده؛ این باور وجود داشته که این امر، هم شگون دارد و هم موجب استحکام عهد و زندگی زوج است.

در هنگام پشنگ کردن آب، آتو همراه با چاووشی‌خوانی از مردم صلوات می‌گرفته است. (اصطلاح صلوات گرفتن یعنی اشعاری می‌خوانده که پایانش با صلوات فرستادن باشد و مردم صلوات می‌فرستاده‌اند.)

 

این تنها گوشه‌ای از آداب و رسوم ازدواج در فرهنگ‌شفاهی بوده که در گذشته رونق داشته است. امروزه ممکن است در کمتر جایی شاهد برگزاری چنین مراسمی باشیم. نکته‌ای که باید ذکر کرد این است که آن‌چه در این یادداشت آمده است، کامل نیست و می‌تواند هنوز هم بیش‌وپیش از این باشد.