به فرهنگ باشد روان تندرست
برای فرهنگ تعریفهای گستردهای وجود دارد. هرکس بهزعم خود دربارهی فرهنگ نظری صادر میکند و این نظرها در محدودهی نظر شخصی درست هم مینماید. بارها در فضای مجازی دیدهایم که یکنفر در کشوری دیگر چیزی را بهعنوان فرهنگ نشان میدهد و در مقابل شروع به نکوهش فرهنگ مملکت خود میکند. این در صورتی است که آنچه او بهعنوان فرهنگ به ما نشان میدهد در فرهنگ ایرانی نکوهیده است. برایم همیشه این سؤال بوده که چرا ما آنچه را در غرب میبینیم فرهنگ مینامیم و آنچه در مملکت خود ماست ضدفرهنگ و تحجر؟ من معتقدم و قبلاً هم گفتهام که گسترهی فرهنگ ایرانی آنقدر وسیع است که در تعاریف سطحی جوامع مختلف نمیگنجد. اگر شما دربارهی صنعت پیشرفتهی جهان غرب بگویید و باالنتیجه ما را از صنعت غرب عقبتر بدانید، امری از پیش پذیرفتهشده است و نمیتوان آن را انکار کرد... اما اگر بخواهید دربارهی عقبماندگی فرهنگی و تمدنی بگویید، بیشک یا حقیقت را نمیدانید و یا سوادتان نم کشیده است. اینکه عدهای نظریهساز شدهاند و با گفتن «گیرم پدر تو بود فاضل» سعی در این دارند که عقبهی درخشان ایرانی_ چه ایران دورهی قبل از اسلام و چه ایران پس از اسلام_ را نادیده بگیرند منظورنظر ما نبوده و نخواهند بود. اهمیّتی ندارد که این قِسم از جامعه چه داخلی و چه خارجنشین دربارهی فرهنگ ایرانی چه نگرشی دارند...
فرهنگی که امروزه دستخوش یکسانسازی بهواسطهی فضای مجازی شده و بیشک برنامهای هدفمند نیز آن را دنبال میکند، در نهایت نمیتواند بهمقابله با فرهنگ ایرانی برخیزد. گاهی لطیفههای جالبی دستبهدست میشود که خالی از لطف نیست. میگویند مسلمانی تصمیم گرفت مسیحی شود و به کلیسا رفت برای مراسم دعا، هنگام دعا خواندن برق کلسیا قطع میشود و وقتی دوباره برق میآید فرد مسیحیشده صلوات میفرستد. این لطیفه اگر چه جنبهی طنز و فکاهی دارد، اما در کُنه خود حقیقتی انکار ناپذیر از تأثیر فرهنگ را به ما نشان میدهد.
چگونه میشود فرهنگ را گرفت؟
یکی از اساسیترین راههای قطع رابطهی مردم جامعه علیالخصوص جوانان با فرهنگ، تهی ساختن زبان روزمره از معنای حقیقی و معهوده است. شوخیها و جوک ساختن با بعضی جملهها و لغات و... اگر چه لایهی رویینی بهنام طنز و شوخی دارد، اما در عمق آن تخریب و مسیردادن به گفتار جامعه نهفته است؛ چرا که جنبهی طنز آنقدر برجسته میشود که دیگر آن فرد بهطور ناخودآگاه سعی در حذف لغت یا جمله از زبان گفتار میکند. زمانی که این لغات از زبان گفتار روزمره خارج شود، باید فرد برای بیان خواستهها و نیازهایش بهدنبال لغات تازه بگردد و اینجاست که لغات خارجی را جایگزین لغات زبان مادری خود میسازد و روزبهروز زبان و نهتنها زبان، که فرهنگ اصیل ایرانی را هم نحیفتر و لاغرتر میسازد. میراث فکری و معنوی هر جامعه شکلدهندهی فرهنگ آن جامعه است و میراث مادی و علمی شکلدهندهی تمدن. اینکه تصور کنیم زبان ابزاری مجزا از ساختمان و استخوانبندی جامعه است، تصور غلطی است. جاودانیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب «فرهنگ و شبهفرهنگ» میگوید:
« نارسایی زبان بهخود محدود نمیماند و در همهی شئون زندگی علمی و اجتماعی و اداری ما اثر می گذارد. این تلقّی عجیب که زبان مجزا از علمی است که میخواهیم بیاموزیم، سادهلوحانه است. زبان بهعنوان زایندهی فکر و شکلدهندهی فکر، آشیانهی همهی دانشهاست. (اسلامیندوشن، محمدعلی، کتاب فرهنگ و شبهفرهنگ)
میراث فکری ما
بخش عمدهای از میراث فکری کشور ما را ادبیات تشکیل داده است. آنچه مهم بوده در قالب ادبیات و شعر بهزیباترین شکل بیان شده است و امروزه نیز در دسترس است. تمام آنچه بهعنوان میراث فکری و فرهنگی ما شناخته میشود در دورههای مختلف تاریخی موجود است که البته در هجوم رسانهها و تبلیغات بزکدوزکشدهی رسانههای جمعی در حال فراموش شدن است. این میتواند بهمثابهی یک هشدار جدی برای فرهنگ ایرانی باشد که در حال ورشکستگی است. هوّیت ملی، فرهنگ ملّی و امثال این، جزوی از زندگی ماست و ما نمیتوانیم آن را نادیده بینگاریم. گرچه باز هم نظرّیاتی وجود دارد که ملیّت را هدف قرار داده است و در تلاش برای نفی آن است؛ هیچ چنین چیزی مورد پذیرش نباید باشد و اتفاقاً این ملیّت ما و ریشه و پیشهی تاریخی ماست که ما را از دیگر فرهنگهای ملل مختلف متمایز ساخته است. پشت کردن به فرهنگ و تاریخ تبعات جبرانناپذیری در پی خواهد داشت. «جامعهای که به فرهنگ ملّی خود پشت پا بزند، دلیل بر آن است که لزوم فرهنگ را بهطور کلّی نفی کرده است. آن را چیز بیثمری انگاشته و در چنین حالی البتّه بهتحصیل فرهنگ بیگانه نیز توفیق نخواهد یافت. طبع چنین جامعهای تنها راغب خواهد شد به اقتباس آنچه سطحی و ارزان و مبتذل است؛ بدینگونه بنجلهای فکر دیگران را خواهد گرفت و چون از فرهنگ خود بهسبب آنکه کهنه و املّی و مرتجعانهاش میشناسد، دست کشیده است، خواهناخواه پس از مدتی میشود قومی ورشکسته از لحاظ فرهنگ. (همان، ص 26، مقاله: بودن یا نبودن فرهنگ».
گرچه امروز جامعه در تلاش است که در گفتار و رفتار خود را نزدیک بهفرهنگ غرب نشان بدهد، اما واقعیت این است که نه این را دارد و نه آن را میتواند بهدست بیاورد. فرهنگ خود را ندارد، چراکه آن را مرتجعانه میداند و فرهنگ بیگانه را نیز نمیتواند بهدست بیاورد، چراکه نه توان آن را دارد و نه شناخت کافی از آن و نه حتیٰ در بسیاری موارد خودش میتواند به آن چیزها تن بدهد.
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ