آخرین اخبار

شهرت با ضدتبلیغ!

در جهان امروز، شهرت دیگر نه با علم و ابداع و کار نو کردن که خدمتی برای بشریّت به‌حساب آید، به‌دست می‌آید، بلکه همه‌چیز را باید از دریچه‌ی فضای مجازی نگریست و جذب فالور در این بستر. حقیقت هم همین است که جهان به‌سمت‌وسویی دیگر می‌رود و تکنولوژی جایگزین بسیاری...
کد مطلب : 225
شنبه, 14 بهمن 1402
56 بازدید
نویسنده : حمید ضیایی

در جهان امروز، شهرت دیگر نه با علم و ابداع و کار نو کردن که خدمتی برای بشریّت به‌حساب آید، به‌دست می‌آید، بلکه همه‌چیز را باید از دریچه‌ی فضای مجازی نگریست و جذب فالور در این بستر. حقیقت هم همین است که جهان به‌سمت‌وسویی دیگر می‌رود و تکنولوژی جایگزین بسیاری از کسب‌وکارهای سنتی شده است. این موضوع بیشتر نیز خواهد شد و وسعت کسب‌وکارهای اینترنتی افزون بر این می‌شود؛ اما، معضلی که امروزه با آن مواجهیم، برخورد ناشایست با حوزه‌های فرهنگی است. باید این‌طور بگوییم که تیغ کُند و بی‌رحم بلاگرها مستقیم بر گلوی فرهنگ نهاده شده است و به‌طرز بی‌شرمانه‌ای در حال بریدن شاهرگ‌های فرهنگی هستند.

قالب‌های طنز، به‌طرز افراط‌گونه‌ای افزایش یافته است و این کمبود مضامین طنّازانه، مسیر را به سمت لودگی سوق داده است. الفاظ رکیک، شوخی‌های مبتذل اساس و بنیان بسیاری از چیزها را مورد هدف قرار داده است.

از سوی دیگر، بی‌محتوایی و حرف‌های بی‌سروته، رواج روزافزونی یافته است. به‌طرزی که بی‌هنرترین و بی‌استعدادترین قشر هنری جامعه پا به عرصه‌ی بلاگری گذاشته است. این شیوه اگرچه امروز رواج زیادی یافته، اما، منطقاً و به‌تجربه‌ی چندساله‌ی اخیر در بستر مجازی، دیری نمی‌پاید که از میان خواهد رفت و جایش را به سطحی نازل‌تر خواهد داد. این نوع تنزل شخصیّتی و فکری تحت عنوان و توجیه «اینستا برای سرگرمیه» از دغدغه و نگرانی عبور کرده و باید بگوییم زنگ خطر بحرانی جدّی به صدا درآمده است.

یکی از ابزارهای جذب فالور که عمر چندانی هم ندارد، نوعی از ابتذال مطلق است که می‌توانیم تحت‌عنوان «ضدتبلیغ» یا «ضد ارزش» قرارش دهیم. اگر در گذشته برای جذب و یا تبلیغ یا ارائه‌ی یک کار در قالب‌های طنز و... فرد سعی می‌کرد در چارچوب همان حرکت کند، امروز در چرخشی فکری، همان فرد، سعی در احمق جلوه دادن خود دارد. به‌بیان دیگر سعی می‌کند حرفی مضحک یا بی‌معنی را در شکلی سطحی ارائه کند. این‌کار اگرچه در نگاه مخاطب نوعی از مسخرگی و خام‌مغزی به‌حساب می‌آید، اما، مخاطب را کنج‌کاو می‌کند که دیگر کارهای آن فرد را ببینید؛ در بیشتر مواقع نیز ممکن است مخاطب از دیدن چنین صحنه‌ها و شنیدن چنین حرف‌های بی‌محتوا عصبانی شود که این عصبانیّت باعث بازارسال همان ویدیو به دیگران می‌شود. این بازارسال‌ها که یا ریشه‌ای در عصبانیّت دارد و یا بعضی مخاطبان از سر سرگرمی و خندیدن به این افراد انجام می‌دهند، باعث هرچه بیشتر دیده شدن این افراد می‌گردد. به‌بیان مجازی «ویو» می‌خورد و چه‌بسا «تِرند» هم می‌شود.

 

تبعات فرهنگی!

 

مسأله به‌این جا ختم نمی‌شود که کسی حاضر است در فضای مجازی از خود یک دلقک بسازد. مسأله تا مباحث اقتصادی نیز پیش رفته است. این افراد با چنین ترفندهایی فالور جذب می‌کنند؛ در واقع این فالورها، نه‌تنها وقت خود را که گران‌بهاترین گوهرِ در اختیارشان است، صرف چنین افرادی می‌کنند، بل‌که باید بگوییم قربانیانی هستند تا این جماعت بلاگر بتوانند از حضور آنان بهره‌برداری نمایند و برای تولید آگهی‌های تبلیغاتی هزینه‌های گزاف درخواست کنند.

وقتی قیمت درج آگهی بلاگرها را می‌شنوم، متحیّر می‌مانم که این افراد این‌چنین قیمت‌ها را بابت تولید کدام اثر فاخر و ارزشمند که به‌درد بشرّیت بخورد، دریافت می‌کنند؟! تنها یک چیز به ذهنم می‌رسد که این هزینه‌ها تنها از قربانی کردن وقت و هزینه‌ی اینترنت مخاطب کسب می‌شود.

یکی دیگر از معضلاتی که این‌روزها با آن مواجهیم حضور این افراد به‌دلیل داشتن فالور، در جلسات متعدد فرهنگی‌هنری است. این مسأله به‌حدی در حال جدی شدن است که در اکثر جلسات شاهد حضور این افراد هستیم. جلساتی که گاهی ممکن به‌کل این افراد با ماهیّتش بیگانه باشند و ندانند کجا و چرا در آن‌جا حضور دارند.

مسأله‌ی بعدی حضور بعضی بلاگرهای طنز بر روی صحنه‌های تئاتر و حتی تلویزیون و سینماست. دلیل حضورشان تنها به‌خاطر تعداد فالورهای آن‌هاست که برای جذب مخاطب از آنان بهره می‌جویند. این کار باعث می‌شود که بازیگران حرفه‌ای به حاشیه رانده شوند و جایشان را افرادی بگیرند که با ریشه‌واساس هنر بازیگری کاملاً بیگانه‌اند.

یکی دیگر از معضلات مهمی که گریبان‌گیر جامعه و علی‌الخصوص نسل جوان شده، این است که این افراد با اطلاعات ویکی‌پدیایی در بسیاری از حوزه‌های سیاسی، فرهنگی، روان‌شناسی و... به خود اجازه می‌دهند نظر صادر کنند. اطلاعاتی که تنها با جست‌وجو در اینترنت می‌توان یافت.

 

 

باید مقابله کرد!

 

اساس نقد این است که در پایان، منتقد راهکاری نیز ارائه کند. منتها باید اعتراف کرد که راهکار دادن در شرایط کنونی و اقبال این جماعت کمی دشوار است و برفرض اگر راهکار کارساز افتد، عاملان این راهکار اندک خواهند بود. ابتدایی‌ترین راهکار این است که با خود بیندیشیم چرا این افراد را دنبال می‌کنیم و این‌ها قرار است چه چیزی به ما بیفزایند؟ شاید بگویید دنبال کردن این صفحات صرفاً برای شادی و اوقات فراغت است؛ اما، این سؤال مطرح می‌شود که این اوقات فراغت چندساعت از شما را به‌تباهی می‌کشاند؟

از حربه‌های این جماعت همان‌طور که پیش از این نیز آورده شد، این است که محتوایی را تولید و منتشر می‌کنند که شما مجاب می‌شوید برای دیگران بازارسال کنید! این بازارسال بی‌شک نماد ارزش و معیار نیست؛ بل‌که می‌تواند واکنشی عصبی برای مخاطب باشد.

بهترین کار، دنبال‌نکردن و یا «آنفالو» کردن آن‌هاست تا از این طریق از آن‌ها اجازه‌ی سوءاستفاده از مخاطب را سلب کنید. از سوی دیگر، ندیدن و ارسال نکردن برای دیگران است. این چیزها باعث می‌شود تا این افراد کمتر دیده شوند.

البته این را درباره‌ی تمام بلاگر‌ها نمی‌گویم و در واقع باید این‌طور بگوییم که بلاگری می‌تواند نوعی تخصص باشد که متأسفانه به بیراهه رفته است و این‌که در ابتدای مسیر، به اشتباه برویم نیز طبیعی است.

هدف نقد ما بر این نیست که چرا بلاگری وجود دارد؛ اما، نقد ما بر این است که اگر کمکی به حوزه‌ی فرهنگی نمی‌شود، آسیبی هم نرسد.

 

 

.