این نقش مانَد از قلمت...
چندسال پیش در یک مصاحبهای، استاد محمود دولتآبادی، نویسندهی برجستهی ایرانی گفته بود: «شما نمیتوانید نویسندهای را پیدا کنید که بارها از خودش نپرسیده باشد چرا مینویسد؟ و نمیتوانید نویسندهای را پیدا کنید که با این سؤال دست از نوشتن برداشته باشد.»
این جمله از چند جهت برایم دارای اهمیّت است. ابتدا در پاسخ به دلواپسان حوزهی نویسندگی این نکته را بازمیگویم که در جملهی فوقالذکر، صحبتی از سطح و کمّوکیف نویسنده در میان نیست. لذا، خواهشمندم بنیان همه را با بیان بعضی از جملات تکراری زیر سؤال نبرید!
چرا نوشتن؟ چرا خبر؟
حوزهی روزنامهنویسی و خبرنویسی دو مقولهی جدا از هم است. خبرها منتشر میشود تا مردم از اوضاع و احوال روزمرهی جامعهی پیرامون خود با خبر شوند. خبر یعنی چه؟ خبر، همان اتفاقی است که همسر یا فرزند شما بهمحض ورود به منزل برایتان شرح میدهند؛ این خبرنویسی چیزی شبیه به همان است، با کمی ریزبینی بیشتر و دقت در نوشتار و عرضهی آن و در عینحال با چاشنی شرف و تعهد و مسئولیت برای بیان اتفاقات خُرد و کلان جامعهای که در آن زندگی میکنیم. روزنامهنویسی، چیزی بیشوپیش از این است. یعنی باید خبری را بخوانیم. اوضاع را رصد کنیم. جرح و تعدیلش کنیم. تحلیلش نماییم و در همان راستا به مطالعه بپردازیم و در نهایت یادداشت یا مقالهای در جراید و روزنامهها و هفتهنامهها و ماهنامهها منتشر کنیم و در نهایت مخاطب بیحوصله آن را میان کاغذباطلهها بیندازد و بعد سر از خشکشوییها و سبزیفروشیها در بیاورد و ما هم فکر کنیم که در جامعه تأثیر گذاشتهایم.
چند روز پیش دوستی در فضای مجازی به من پیام داد و عکسی فرستاد که فلان مطلبت را خواندم. با خودم فکر کردم خیلی وقت است که این مطلب چاپ شده و از کجا دست او رسیده که بعد برایم نوشت که برای خرید به فروشگاهی رفته و آن فروشگاه هم بستهاش را با نشریهی ما بستهبندی کرده و او هم عکس ما را دیده است. خوشحال شدم که بالاخره ما هم در حوزهی اقتصاد منطقهمحور سهمی پیدا کردهایم. الغرض!
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله اگر نالهی ماست
آنچه البّته بهجایی نرسد فریاد است.
چرا باید نوشت؟
حافظ سخن بگوی که بر صفحهی جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر
با توجه به ظهور فضای مجازی و دنیای پرسرعت اینترنت، هنوز میگویم که نوشتن و قلم برای نویسنده از نان شب هم واجبتر است. بخشی از نوشتهها را جامعهی امروزی میخوانند و باتوجه یا بیتوجه به آن عبور میکنند؛ اما، اهمیّت نوشتن در این است که اینها میماند برای آیندگان و آیندگان نیز سهمی از این نوشتهها خواهند برد. بههرحال نمیتوان مدعی بود که در آینده نسلی برنخواهد خاست که حوزهی فرهنگ و هنر و مطبوعات برایش بیاهمیّت باشد. زمین هرگز از حجت خالی نبوده و آینده هم نیز به همین شکل خواهد بود.
از رهگذری دیگر، تنها نوشتن است که میتواند یک اتفاق یا واقعه را ماندگار سازد. عمیقاً بر این اعتقادم که تنها نوشتن است که آدم را متعهد و مسئولیتپذیر بارمیآورد. چراکه وجود این کلمات است که خود تعهدآفرین است. انسان، برای نوشتن به اندیشیدن نیاز دارد و پس از آن است که کلمات را در پس یکدیگر قطار میکند و آنچه از خیر و شرّ و نیک و بد در ذهن دارد عرضه مینماید.
زبان، پیش از آنکه بهبیان در آید، اندیشه است. اندیشه نیز ماحصل تجربه و سردوگرم چشیدگی و بلند و پست دیدن روزگار است. انسانها برای بیان کلمات ابتدا میاندیشند. در میان مَثَلهای ما نکات نغز و عمیقی وجود دارد همچون: «قبل از حرف زدن، یکبار حرفو دور دهنت بچرخون.» این، اهمیّت اندیشیدن قبل از سخن گفتن را میرساند. پس ابتدا یک نویسنده، اتفاق یا حادثهای را میبیند. به آن فکر میکند. دربارهاش حرف میزند. مطالعه میکند. در زمینهی صحتسنجی آن قدم برمیدارد. در نهایت آن را در قالب کلمات عرضه میکند. از همین رو است که میگویند، نویسندگی، عرقریزان روح است.
جدال قلم و سوشالمدیا
با اینهمه باید بگوییم که «روزگار غریبی است نازنین!» بخواهیم و نخواهیم فضای مجازی عرصه را بر نویسندگان و اهالی قلم و خبر تنگ کرده است. تنها میماند یک روز خبرنگار و یک روز قلم که آنهم چهطور بشود در فضای مجازی جریانی بهراه افتد و بعضی این روز را تبریک بگویند.
اگرچه باید بگوییم که پای بلاگرها در حوزههای مختلف فرهنگی و سیاسی و اجتماعی از گلیم فعالیتشان فراتر رفته است؛ اما، اینهمه گذراست و باد خواهد برد. روزگار صحت و سلامت اهالی قلم نیز فراخواهد رسید. این دورههای فترت، در تاریخ ما امری طبیعی است که میآید و میرود. تاریخ را نباید و نمیتوان در یک ساحت خاص مورد بررسی قرار داد. بهواقع بررسی تاریخ در بستر تاریخ محقق میشود نه در بطن وقایع که جمعی اقبال مییابند و جمعی دیگر به گوشهی عزلت و انزوا پناه میبرند. پس، با چنین رویکردی میتوان پاسخی برای سؤال اول یافت! چرا مینویسیم؟
هرنویسندهای رسالتی بر دوش خود احساس میکند و کمّوکیف کارش را هوّیت و اصالت و تاریخاندیشیاش تعیین میکند. تا اینجا بر ما روشن است که «تاریخ» میتواند پاسخ اقناعکنندهای برای تحمل رنج نوشتن باشد... هرنویسندهی متعهدی، وقتی از دریچهی انصاف و اخلاق به تاریخ نگاه میکند، در مییابد که گذشتگان نوشتند برای امروز ما، پس منطقاً نسلی پس از ما خواهد آمد که همچون امروزِ ما نیاز به خیلی چیزها داشته باشد. از همینرو، نویسنده به نوشتن با تلاشی مضاعف و رنجی مستمر ادامه میدهد تا مبادا در پیشگاه تاریخ، خود را مدیون بداند.
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ