همراز 37
- سلام . خسته نباشید . من سرباز معلم هستم پایه دوم ابتدایی در یک روستا تدریس می کنم . تعدادی دانش آموز خیلی خجالتی دارم، به شکلی که در هیچ فعالیتی شرکت نمی کنند، علاوه بر این در ترسو بودن و اعتماد بنفس پایین هم مشترکند، ولی در کنار اینها دانش اموزانی هم هستند که خیلی اجتماعی و جسور هستند . لطفا راهنمایی بفرمایید
با سلام و آرزوی موفقیت برای شما معلم جوان گرامی؛
توجه کنید که خجالتی بودن بعضی از دانش آموزان مخصوصا در مقطع ابتدایی ، مساله جدی و نادری نیست.هرسال معلمان در کلاس ها با دانش آموزان خجالتی و کمرو روبرو میشوند که برای آنها دغدغه است که با آنها چطور برخورد کنند تا در فعالیتهای کلاسی شرکت کنند.
در زیر به چند راهکار اشاره میکنم.
- از واژههایی مثل ترسو، خجالتی، کمرو، با اعتمادبهنفس پایین، تنبل و... استفاده نکنید.
- از سرزنش دانش آموز به دلیل همکاری نکردن با همکلاسی ها پرهیزید.
- او را با دیگران مقایسه نکنید و اجتماعی بودن اطرافیانش را به رخ او نکشید.
- در دانش آموز احساس امنیت ایجاد کنید و از دیگران او را نترسانید.
- به او برچسب خجالتی بودن نزنید(در غیر اینصورت کارتان بسیار سخت خواهد شد.)
- به دانش آموز خجالتی به مرور زمان و در هر جلسه بدون بلد کردن رفتارهای او مسئولیتهای کوچک بدهید و اعتماد به نفس او را تقویت کنید.
- گاهی رفتار مثبت و واقعی در انها پیدا کنید و آنها را برجسته کرده و تشویقشان کنید.
- دانش آموزتان را همان طور که هست، بپذیرید و توقع و انتظار بیمورد و بیش از حد نداشته باشید بعضی از دانش آموزان ذاتا آرام و درونگرا هستند آنها را همانطور که هستند بپذیرید.
- در صورت امکان، چند دقيقه ای را در کلاس درس به ایجاد فضای دوستانه اختصاص دهید
- دانش آموزان خجالتی شما حتما در یک یا چند زمینه مهارت خاصی دارند از آن استفاده کرده و از انها بخواهید مهارت خود را به همکلاسی هایشان ارائه کنند.
موفق باشید انشالله
- با سلام و احترام. ما زوجی فرهنگی هستیم با سه فرزند برای تربیت آنان واقعا از چیزی فروگذاری نمی کنیم ولی نهایتا سه فرزند خیلی متفاوت هستند. واقعیت را بگویم این است که با تمام تلاش هایمان مدلی که انتظار داشته ایم نشده اند. متشکرم
سلام و احترام متقابل و آرزوی سلامتی برای شما خانواده محترم
با این جمله شروع می کنم که والدین معمولا فکر میکنند کودک مثل خمیری است که به هر شکلی میتوان آن را وَرز داد. اما این گونه نیست. هر کودکی که متولد میشود یک زمینه وتیپ شخصیتی خاص (به تعبیر دقیق تر: مزاج شخصیتی) را با خود همراه دارد که برگرفته از ژنتیک اوست که با محیط تربیتی او تعامل میکند و ترکیب این دو یک شخص منحصر به فرد را میسازد، پس یادتان باشد که تربیت و محیط (فردی و اجتماعی) نیمی از کار است؛ نه همهی آن. درست است که محیط و تربیت بر تیپ شخصیتی اثر میگذارد، اما در همان چارچوب کلی که ژنتیک فرد مشخص کرده است. مثلا کسی که هوش متوسطی دارد، هر چند محیط آموزشی غنیای نیز برای او فراهم شود تبدیل به یک نابغهی استثنایی نمیشود؛ بلکه، تنها یک متوسطِ باسواد میشود یا مثلا کودکی که تیپ شخصیتیِ درونگرا دارد و با خودش و خلوتش بیشتر حال میکند تا با شلوغی و بپر بپر و بازیهای اجتماعی و ... هرچقدر هم به او فشار بیاوری که با دیگران گرم بگیرد و بازیهای دستجمعی کند، تبدیل به یک فرد برونگرا نخواهد شد، بلکه تنها میتوان مهارتهای اجتماعی را به او آموزش داد و همچنین کسی که استعداد و علاقه به فعالیتهای بدنی دارد را نمیتوان ساعتها گوشهای نشاند که درس بخواند یا قرآن حفظ کند.
لذا تربیت باید با طبیعت فرد هم سو باشد و گر نه مثل هل دادن یک چرخ در سربالایی است که هم چرخ را فرسوده میکند و هم فرد هُل دهنده را خسته میکند. هرچه این ناهمسویی بیشتر باشد، خستگی و فرسودگیاش هم بیشتر است. اما اگر تربیت با طبیعت همسویی خوبی داشته باشد، مانند چرخی میشود که در سرپایینی میافتد؛ خودش بهطور خودجوش حرکت میکند.
چقدر استعدادهای ما و بچههایمان به خاطر همین نشناختن طبیعت آدمها هدر میرود. فشارهای بیهودهای که والدین وارد میکنند، و نه تنها کودک به آن چیزی که آنها دلشان میخواهد تبدیل نمیشود، بلکه، رشد استعدادهای فطری کودک نیز به خاطر مسیر غلط از بین میرود. نظامهای آموزشی ما هم که ماشاءالله مرکز یکسانسازی آدمها هستند بدون توجه به تفاوتهای آنها. اینکه میگویند استعداد بچهها را بشناسیم، یعنی اول تیپ شخصیتیاش را بشناسیم. این را هم یادتان باشد که هیچ تیپ شخصیتیای بر بقیهی تیپها برتری ندارد. هر کدام نقاط ضعف و قوت خاص خودشان را دارند. مهم، همسوییِ تربیت خانوادگی و نظامآموزشی با طبیعت و استعدادهای افراد است. موفق باشید انشالله
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ