آخرین اخبار

روستای بزنجرد، تاریخی بی‌شناسنامه

  از این پس سعی می‌کنم در بعضی شماره‌های نشریه به سفرهای کوتاه و یکی‌دو روزه‌ام بپردازم و با شما خوانندگان عزیز به اشتراک بگذارم.   روزهای تعطیل سال نو، فرصت مناسبی بود تا روستاهای نزدیک کاشمر را بگردم. یکی از...
کد مطلب : 237
شنبه, 01 اردیبهشت 1403
195 بازدید
نویسنده : حمید ضیایی

 

از این پس سعی می‌کنم در بعضی شماره‌های نشریه به سفرهای کوتاه و یکی‌دو روزه‌ام بپردازم و با شما خوانندگان عزیز به اشتراک بگذارم.

 

روزهای تعطیل سال نو، فرصت مناسبی بود تا روستاهای نزدیک کاشمر را بگردم. یکی از این روستاها، روستای بزنجرد، واقع در جنوب شهرستان خلیل‌آباد بود. روستایی تاریخی، که هنوز شناسنامه‌ی متقن و دقیقی برای آن به‌دست نداده‌اند.

 

ساعت حدود 3 ظهر است که وارد روستای بزنجرد می‌شوم. این روستا هم دست‌خوش طرح‌های نوسازی شده و از بافت خود دور افتاده است. دیوارهای آجرسیمانی و مدرن که هیچ شباهتی با ساختار و بافت روستا ندارد. برای دیدن قلعه‌ی معروف این روستا رفته بودم.

در میدان روستا توقف می‌کنم و در حاشیه‌ی میدان، سمت راست (به طرف جنوب روستا)، نیمکت‌های آهنی قرار دارد و مردم روستا در آن محل گرد هم آمده‌اند. از خودرو پیاده می‌شوم و با مردم روستا خوش‌وبشی می‌کنم. مردمی صمیمی، خوش‌رو و مهربان و مهمان‌نواز. در کنار نیمکت‌ها، پارک‌مانند کوچکی با چند درخت و زمین خاکی به‌چشم می‌خورد و چند کودک که مشغول «تیله‌بازی» هستند. در مقابل قلعه‌ی تاریخی بزنجرد چشم‌نوازی می‌کند. قلعه‌ای که بقایای چند برج و بارو در اضلاع مختلف آن خودنمایی می‌کند. با مردم روستا گپ‌وگفت مختصری می‌کنم و جویای آن قلعه می‌شوم. دوربین را روشن می‌کنم و صدا و تصویر مردم را ضبط می‌کنم. درباره‌ی آن قلعه داستان‌ها و افسانه‌های مختلفی می‌گویند.

 

برایم گفتند که اسم این روستا در گذشته «بپژنِ گُرد» یا «بیژن‌گُرد» بوده است. باید نام جوانمرد یا پهلوانی بوده باشد. «گُرد» به‌معنی دلیر و پهلوان است. ردّ و نشانی از این بیژن در دست نیست تا بدانیم آیا چنین کسی وجود داشته یا نه؟! شاید چنین قهرمانی ساخته‌وپرداخته تخیل مردم روستاست شاید هم بنیان‌گذار همین قلعه‌ و دژ روستا بوده است. واقعاً چنین کسی وجود داشته است؟ با خودم کلنجار می‌روم و در ذهن خود مرور می‌کنم که «انسان دوست داره اسطوره‌پردازی کنه. دوست داره همیشه یه نیروی قوی‌تر از خودش خلق کنه و پهلوان بسازه و به نسل بعدی بگه که چنین پهلوونی اینجا بوده و هزار داستان دیگه...»

نگاهم را به دیوارهای قلعه می‌دوزم. به پی قطور و بلند و استوار قلعه خیر می‌شوم. به برج و باروهای دیده‌بانی نگاه می‌کنم که می‌تواند مال روزگارانی باشد که ایران و علی‌الخصوص ترشیز دست‌خوش تطاول اعراب و هلاکو و خوارزمشاهیان و... بوده است.

بر اسب تخیل سوار می‌شوم و به آدم‌هایی فکر می‌کنم که روی آن برج و باروها ایستاده‌اند و از دور باد و گرد و غبار سوارها را می‌بینند و فریاد می‌زنند که «درهای قلعه را ببندید، دشمن می‌آید.» به دشمن فکر می‌کنم. به هراس آدم‌های قلعه می‌اندیشم.

این بنا نمی‌دانم مربوط به چه سال و قرن و سده‌ای است. هیچ نام و نشان و ردّی وجود ندارد و هیچ کاووش و تحقیقی هم روی این قلعه نشده تا بدانیم مال چه دوره‌ای است. با خودم تصور می‌‌کنم شاید به قرن‌های هفت و هشت برگردد و یا از صفویه به این‌طرف این بنا ساخته شده و به‌یادگار مانده است...

از مردم می‌پرسم این قلعه از کی است؟ می‌گویند بیش از 600 سال است که این‌جاست. می‌توان به این ادعا توجه داشت؛ چراکه این خاصیّت روستاهاست و نسل به نسل حرف‌ها و خاطرات را به‌یادگار می‌گذاشته‌اند.

برایم جالب بود که می‌گفتند: دور تا دور این قلعه را خندق کنده بوده‌اند. توی خندق آب می‌انداخته‌اند تا دشمن به‌هیچ طریقی به قلعه دست‌رس نداشته باشد.

ضلع شمالی و شرقی و جنوبی در دسترس‌تر بود. می‌توانستم بی‌هیچ مزاحمتی برای دیگران، آن را ببینم و عکس و فیلم‌هایم را بگیرم.  ضلع غربی قلعه، افتاده بود توی خانه‌ی مردم. درست همان راهی که دسترسش به پشت‌بام بود. البته عادت ندارم پایم را روی بام‌های بناهای تاریخی بگذارم؛ اما، با این همه، وسوسه‌ شده بودم ببینم آن ور دیوارها چه‌خبر است. باز هم خودم را منصرف کردم و سرگرم پرس‌وجو از مردم روستا شدم.

خبر عکاسی به طرفه‌العینی در روستا می‌پیچد و مردم کم‌کم پیش می‌آمدند. عده‌ای از دور نگاه می‌کردند و عده‌ای هم برایم صحبت می‌کردند. حرف‌ها شیرین و جذاب و شنیدنی بود؛ اما، هرچه می‌گفتند و می‌شنیدم همه در حول‌محور حرف‌های نفر قبلی بود، اما، با کمی آب‌وتاب و رنگ‌ولعاب بیشتر. این، هم خاصیّت زبان فارسی است و هم شیرینی کلام مردم در داستان‌پردازی و روایت‌گری؛ البته این روایت‌گری در میان مردم روستا هنوز زنده و پویا و جذاب است. روایت‌گری بخش مهمی از فرهنگ مردم ایران است و در گذشته نیز محل و محفل‌های برگزار می‌شده و شب‌های دراز زمستان را به این کار می‌گذرانده‌اند.

این روستای کویری، یکی دیگر از روستاهای کویری منطقه‌ی ترشیز است. پیشه‌ی مردمش کشاورزی و محصولاتش بیشتر انار، انگور و زعفران است.

در این روستا، شخص خوش‌فکر و خوش‌قریحه‌ای نیز، عمارت «خان» را بازسازی کرده و به اقامتگاه بومگردی تبدیل کرده است.

 

امیدوارم اداره‌ی میراث‌فرهنگی این موضوع را دنبال کند و علی‌الخصوص به موضوع قلعه‌ی این روستا به‌طور جدی‌تر بپردازد. در این منطقه از این قلاع زیاد نیست که بشود از کنارش به راحتی گذشت. شناسایی و بررسی این قلعه می‌تواند بخشی از هوّیت تاریخی این روستا را برایمان روشن سازد. هوّیت‌بخشی به بناهای تاریخی منطقه هم می‌تواند حضور گردشگر را در منطقه استمرار بخشد.