آخرین اخبار

«رفتار من، آینه‌ی رفتار خودته!»

تاکنون برایتان پیش آمده از کسی دلخور شوید؟ پیش آمده که در مباحثه یا مجادله‌ای، از کسی گلایه‌ای داشته باشید و در پاسخ به شما بگوید که «ناراحتی تو اهمیتی ندارد!»؟ آن‌چه برایم همواره اهمیّت داشته، این است که فرهنگ ما، فرهنگی هم‌بسته و وابسته است. البته، امروزه...
کد مطلب : 181
جمعه, 19 آبان 1402
224 بازدید
نویسنده : حمید ضیایی

تاکنون برایتان پیش آمده از کسی دلخور شوید؟ پیش آمده که در مباحثه یا مجادله‌ای، از کسی گلایه‌ای داشته باشید و در پاسخ به شما بگوید که «ناراحتی تو اهمیتی ندارد!»؟

آن‌چه برایم همواره اهمیّت داشته، این است که فرهنگ ما، فرهنگی هم‌بسته و وابسته است. البته، امروزه تلاش زیادی برای ایجاد شکاف بین انسان‌ها و خانواده‌ها شده و می‌شود. وابستگی را کریه و زشت جلوه داده‌اند و طوری القا شده که انسان‌های وابسته، انسان‌هایی منفعل و بی‌خاصیّت هستند. این درصورتی‌است که وابستگی مورد نظر ما و فرهنگ ایرانی، نوعی از اتحاد و فرهنگی تاریخی است که در آن انسان‌ها با رنج و شادی یک‌دیگر همراهند و نمی‌توانند نسبت به‌آن بی‌تفاوت باشند.

به‌عنوان‌مثال، علی‌رغم تمام تبلیغات رسانه‌ای توسط شبه‌روان‌شناسان در این زمینه، هنوز شاهد آن هستیم که در اتفاقات ناگوار هم‌چون سیل و زلزله و... مردم از تمام توان و ظرفیّت‌های خود برای یاری رساندن به هم‌نوع خود استفاده می‌کنند. البته در این مقوله، مسأله‌ی اجتماع و واکنش اجتماع هم مطرح است؛ در نگاه کوچکتر روابط بین فردی را چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

عمیقاً بر این باوریم که انسان، موجودی اجتماعی، بینافردی و وابسته است. این وابستگی را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد؛ وابستگی‌های عاطفی، وابستگی‌های اجتماعی، وابستگی‌های خانوادگی، وابستگی‌های شغلی و... که هرکدام در نوع خود قابل بررسی و واکاوی‌ است.

چه در زمینه‌ی فرهنگی که ریشه در باورهای مذهبی دارد و چه در زمینه‌های تاریخی، نمی‌توان انسان را موجودی منفعل و به‌دور از روابط انسانی از هرنوع بررسید. بسیاری از باورها و دستورات فرهنگی و حِکَمی ما که در قالب ادبیات صادر شده است، نشان از این نوع‌دوستی و هم‌بستگی دارد. به این بیت مولانا توجه کنید:

 

چون که کلیّات را رنج است و درد

جزو ایشان چون نباشد روی‌زرد؟

در این بیت «فرد» به مثابه‌ی جزء در مقابل کلّ که اجتماع و انسان‌ها باشد قرار می‌گیرد و این بیت این اعتقاد و باور را به ما القا می‌کند که «زمانی که کلّ در شرایط نامطلوب و ناگواری قرار دارد، جزء نمی‌تواند حال خوب یا مطلوبی داشته باشد؛ چراکه رفتار و کنش اجتماع، روی فرد نیز تأثیر می‌گذارد.»

در جای دیگری مولانا این جهان را چون کوهی توصیف می‌کند:

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوی ما آید نداها را صدا

در زمانی که انعکاس و پژواکِ کلّ در جامعه ناهمگون است، آیا ما در امان خواهیم بود؟ این بُعد معنوی انسان‌هاست که متأسفانه امروزه بسیاری تلاش می‌کنند با استدلال‌های نیم‌بند خودشان، آن را نفی کنند؛ این نفی هم درصورتی است که خود انسان‌ها درست در همان زمان، عمیقاً به این معنویّت درونی، نیازمند هستند. آیا کسی می‌تواند بگوید من بدون نیازهای معنوی می‌توانم فقط نیازهای مادی‌ام را برطرف کنم و به آنِ دیگر بی‌نیاز بمانم؟

در مقوله‌ی روابط بین فردی نیز می‌تواند چنین چیزی صادق باشد. گاهی ممکن است انسان‌ها به دیگران نیاز داشته باشند و انسان‌ها در واکنش به رفتار مقابل، به‌جای تلاش برای آرام کردن و حفظ روحیه‌ی فرد، از جملات خنثی و سردی هم‌چون «من همین‌جوری‌ام؛ این رفتار خودته که باعث می‌شه منم این‌جوری رفتار کنم؛ مهم نیست تو چه فکری می‌کنی و...» استفاده کنند.

ابتدا باید از باور خودم بگویم! من بر این باورم که ما مسئول رفتار دیگران نیستیم. ما مسئول رفتار انسانی خودمان هستیم. یعنی شخصیّت من طوری است که با دیگران مهربان باشم؛ این شخصیّت آیا در مواجهه با رفتاری ناخوشایند می‌تواند دست‌خوش تغییر شود؟ خواسته یا ناخواسته جامعه می‌پذیرد که بله! این رفتار قابل تغییر است؛ اما، واقعیّت این است که ما ممکن است عصبانی یا ناراحت بشویم؛ اما، این مسأله گذراست و نمی‌تواند برای مدت طولانی ثابت بماند. پس مرزی میان واکنش عصبی در لحظه و شخصیّت ثابت انسان می‌توان ترسیم کرد؟

 

ایجاد احساس بیهودگی در دیگران:

 

یک حقیقت را باید بپذیریم و آن این است که انسان‌ها همواره دوست دارند در موضع قدرت قرار بگیرند. البته در مواجهه با قدرت نیز، کرنش می‌کنند و این کرنش در واقع تقلایی برای رسیدن به قدرت تلقی می‌شود. این‌که انسان خواه‌ناخواه دوست دارد برتری خود را نسبت به دیگران به اثبات برساند، مقوله‌ای جدی است و اگرچه ممکن است استثناهایی وجود داشته باشد؛ اما، در نهاد بشر این حس قدرت‌طلبی وجود دارد. در روابط بین فردی، تحقیر مسأله‌ای جدی و برجسته است. وقتی از کلمه‌ی «تحقیر» استفاده می‌کنیم، ممکن است بسیاری ذهنشان به سمت استفاده از کلمات صریح و بی‌پرده برود و با خود بگویند که «من اهل تحقیر نیستم.» منتها تحقیرِ دیگران، همواره با گفتن کلمات صریح و بی‌پرده اتفاق نمی‌افتد. همان‌طور که پیش از این بیان شد، زمانی که در مقابل ناراحتی دیگران ما سعی می‌کنیم آن را بی‌اهمیّت جلوه دهیم، در حال تحقیر آن فرد هستیم.

این نوع رفتار که پی‌روندگان زیادی هم یافته است، با این باور در حال تکثیر و تکرار است که «من اولوّیت خودم هستم» و در قبال ناراحتی دیگران هیچ مسئولیتی ندارم. این درصورتی است که سرتاسر زندگی بشری، مسئولیت است.

ما در قبال زندگی دیگران، احساسات و عواطف دیگران، نوع رفتارمان با دیگران، اهمیّت قائل شدن برای دیگران، شنیدن صدا و حرف دیگران و هرچه مربوط به زندگی بشری است، مسئولیم. من نمی‌دانیم این تفکر چرا مقبول طبع انسان شده که «هرکس مسئول زندگی خودشه!»

ما می‌توانیم مدعی شویم که رفتار و عملکرد ما خارج از اجتماع و زندگی بشری رخ می‌دهد؟ می‌توانیم خود را در قبال نیازها و خواسته‌های دیگران بی‌مسئولیت بدانیم؟ این مسأله منافی فرهنگ و باورهای ملی‌مذهبی و فرهنگی ایرانی است. آموزه‌های فرهنگی ما چنین رویکردی را نفی کرده است.

 

 

فرهنگ یاوری:

 

در میان مردم و فرهنگ عامیانه‌ی مردم خراسان و علی‌الخصوص مردم منطقه‌ی ترشیز، باور و فرهنگی به‌نام «یاوری» وجود دارد. این فرهنگ و باور در میان کشاورزان و دامداران رایج است. فرهنگ یاوری، خود نماد هم‌بستگی و وابستگی و اتحاد جمعی است.

در گذشته و هنوز هم در بعضی روستاها این موضوع دارای اهمیّت بوده و هست. باغداران در یک قرارداد نانوشته‌ی اجتماعی هرروز همراه یک‌دیگر باغ یک‌نفر را «می‌کولیده‌اند» و روز بعد تمام آن باغداران به باغ دیگری می‌رفته‌اند. این کار تا آخرین باغ ادامه داشته است؛ یا می‌توان به خوشه‌چینی هم اشاره کرد و اگر از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های روستایی جویا شوید می‌بینید که بیشتر از این مقال حرف‌ها برای گفتن دارند.

در میان کشاورزان «خرمن‌کوبی»، «گندم‌درو» و... نیز رواج داشته است. در میان دامداران «بری‌کردن»(پشم چینی گوسفند» و «شیردوشی» و «چراندن» دام رواج داشته است. این‌کار نه‌تنها عملی نوع‌دوستانه به‌حساب می‌آمده، بلکه در جهت تسهیل و تسریع کارها نیز انجام می‌شده است.

این فرهنگِ زیبا، نباید از میان برود. چرا که سازگارتر با روحیّات مردم این سامان است. گرچه امروزه سلب مسئولیّت به هرشکلی، بیشتر تبلیغ می‌شود تا هم‌یار و هم‌کار یک‌دیگر بودن.

آن چه در میان خرده‌فرهنگ‌ها و باورهای عامیانه وجود دارد، وجه برجسته‌تری نسبت به نظریّات شبه‌روان‌شناسانه دارد.

انسان، اساساً نیازمند هم‌بستگی و وابستگی است و تلاشش در جهت گریز از این نیاز، ثمره‌ای جز تنهایی و انزوا خواهد بود؟