نگاهی کوتاه به قُهستان (خراسان جنوبی)
با فرارسیدن سال نو، سفرهای نوروزی هم آغاز میشود و بسیاری از مردم تعطیلات را به سفر میپردازند. شاید کمتر کسی بداند که در گوشوکنار استان خراسان، شهرهایی وجود دارد که یا ناشناخته و یا کمتر شناخته شده است. البته با توجه به فضای مجازی و فعالیت بعضی گردشگرانِ پرمخاطب، بسیاری از شهرها و ظرفیتهای آنها معرفی شده؛ اما، این نمیتواند کافی باشد. معتقدم هر شهری که صاحب نشریات محلی است، باید به موضوعات مربوط به خراسان بپردازد.
گردشگران را میتوان به چند دسته تقسیم کرد. بعضی دوست دارند به شهرهای ساحلی بروند و تعطیلات خود را کنار ساحل و دریا و قایقسواری سپری کنند و بعضی عاشق بناهای تاریخیاند و ممکن است یزد و اصفهان و کاشان و... را برای مقصد خود انتخاب کنند. بعضی هم گردشگران فرهنگیاند و به شهرهایی میروند که بتوانند با فرهنگ بومی همچون آداب و رسوم، غذا، پارچه و صنایعدستی و... آشنا شوند. از همین رو، نگارنده نیز تجربهی عینی خود را از سفر به شهرستان بشرویه شرح میدهم، شاید مقصد شما در سفر بعدی، این شهر زیبا و تاریخی و فرهنگی باشد.
خراسانیات:
من همیشه از اینکه در ایران بهدنیا آمدهام، خرسند بودهام و از اینکه در خراسان بهدنیا آمدهام مفتخر! خراسان برایم چیزی فراتر از موطن و زادگاه و شهر است. در واقع، خراسان برایم بهمعنایی واحد، حضور و بروز برجستهای دارد و هرگز مرزبندیهای «شمالی، جنوبی، رضوی» نتوانسته تفکیکی در ذهنم ایجاد کند. خراسان برایم یک کلّ بزرگ است و هماره آن را با همین نام «خراسان بزرگ» میخوانم و مینویسم. هر گوشوکنار این سرزمین، برایم جاذبهای عظیم دارد. به هر شهری که سفر میکنم، حیرتم افزون میشود و همچون کودکی که از کشف شیرینی به وجد آمده، به وجد میآیم. بیهیچ اغراقی، خراسان برایم همچون طعم شیرینی خانگی مادربزرگهاست که هرچه بیشتر میخورم، بیشتر مشتاق میشوم و دلزده هم نمیشوم.
خراسان است! سرزمینی که از دیرباز از شمال تا جنوب و از غرب تا شرقش، بزرگان بیشماری به خود دیده است. مهمانان بیشماری به این دیار آمدند و گویی نمکگیر این خاک شدند و ماندند و بالیدند و فرهنگ خود را چنان با فرهنگ مردمان این سرای درآمیختند که همه چیز یک کاسه و یک رنگ شد. از معماری و صنعت و پارچهبافی و خوراک و پوشاک و شیوهی زندگی اخلاقی و دینی و انسانی گرفته؛ تا شیوهی جنگآوری و دژ و برج و باروهای برآمده از دل تاریخ که ماندهاند و بر فلک فخر میفروشند. مردمان این سرزمین هرکدام گویشی دارند و نوایی دارند و سلسلهوارِ نشیب و فراز رنجها و شادیها و تلخیها و شیرینیهایند، که هرکدام سینهبهسینه منتقل شده است و امروزِ روز هم میتوان جست و یافت و شنید و به تصویر کشید با رنگ و لعاب کلمات. هر شهری باوری دارد و باورش برآمده از زندگی تجربت آموخته است. سنگی اگر به نامردمی پرانده شده، مَثَلی و کنایتی ساختهاند تا عبرت آیندگان شود. دستی اگر دانهای افشانده، هزار دعاگو بهنام خواندهاند تا دستها از پس هم پیش آید و سلسلهی مهر و مؤدت و بذل و بخشش فرونماند. وقتی از ایران سخن میگوییم، از چه سخن میگوییم؟ از سلسلهی مردان و زنان که در قحطسال و بخیلی آسمان سنگ قناعت بر سینه زدند و در روزگار فراخی و گشادهدستی افسار بر گردن غرور و تفرعن نهادند.
فرهنگ مردم بشرویه:
بشرویه شهری سرسبز چونان نگینی بر چنبر کویریِ قُهستان میدرخشد. پیشهی بیشتر مردم این شهر کشاورزی است. محصولات این منطقه بیشتر پنبه، جو، گندم، پسته است. به شهر بشرویه که وارد میشویم، دشتهای پنبه چشمنوازی میکند. مردم بشرویه با مردم ترشیز همنمکاند. چراکه روزگار پرآبی، آب کالشور بردسکن به این شهر میرسیده است. آب، دغدغهی مهم مردم ایران از دیرباز بوده است. در مسیر بجستان به بشرویه در مسافتهای معینی آبانبارهایی به چشم میخورد که خبر از روزگاران دور میدهد. البته بعضی آبانبارها هم گویا تا همین سیچهل سال پیش دایر بوده است. آبانبارها دغدغهی عطشناک کاروانها را مرتفع میکرده است و ردّ و نشان از رونقِ رفتوآمد از این جادهها دارد. آبابنارها هرکدام واقفانی داشته و نکتهی مهم و چشمگیر در بشرویه، وجود وقفهای متعدد است. تنوع و تعدد وقف در این منطقه بسیار قابل توجه است و امیدوارم روزگاری مردم بشرویه در راه انتشار این وقفنامهها اقدام کنند. هرکدام از آن وقفنامهها، سند محکمی بر نگرش و فرهنگ و نوعدوستی و طبیعتدوستی این مردم است. معماری این شهر همچون ترشیز اقتباسی از معماری یزد است. وجود بادگیرها در این شهر، بشرویه را به شهر بادگیرهای خراسان معروف و مشهور کرده است. اهمیت دیگر این شهر، همت عالی مردم در حفظ بناهای تاریخی است. در سفر یکروز و نیمهی خود به این شهر توانستم با بخش کوچکی از فرهنگ بزرگِ شفاهی این شهر آشنا شوم. آنچه راخود شنیده و ضبط کردهام، به اختصار میآورم؛ اما، برای آشنایی بیشتر میتوان به کتاب ارزشمند «ادبیات عامّهی شهرستان بشرویه» اثر پژوهشگر محترم، سرکار خانم «نرگس رضوانی» رجوع کرد. آنچه در این کتاب گردآوری شده است، خود سند گویایی از هوّیت فرهنگی، اعتقادی، مذهبی این مردم است. مردمی خونگرم و مهماننواز با خانههایی تاریخی و زیبا، و روی و دستی گشاده و سخاوتمند.
در شهر بشرویه، حیوانات از زندگی شهری سهمی منحصربهفرد دارند. این مسئله برایم بسیار جالب توجه بود. از «وقف گربهای» تا ساخت لانهها در درز دیوار برای پرندگان و همچنین ساخت آبشخور در سر بادگیرها و آبشخور در انتهای راهجوی قنات...
مردم بشرویه به حقوق حیوانات بسیار اهمیت میدهند. در خانههایشان لانهی پرندگان بهوفور دیده میشود؛ چه آن خانههایی که هنوز در آن سکونت دارند و چه خانههایی که تبدیل به موزه، کارگاه صنایعدستی و... شده است. میتوان گفت که بشرویه تنها شهری است که بافت تاریخیاش هنوز زنده و پویاست است.
از سوی دیگر محلههایی است که بهدلیل فرسودگی ویران شده و مجبور به ساخت منزلهای مسکونی جدید شدهاند، تا آنجا که بافت تاریخی وجود داشته و قابل مرمت و حفظ بوده، انجام شده است.
وقفهایی منحصربهفرد:
حنابندان عید غدیر:
یکی از موقوفات متفاوت در شهر بشرویه، «وقف حنا» است. یکی از خیّران در این شهر زمینی را وقف میکند تا از عایدات آن زمین «حنا» تهیه کنند و بین مردم تقسیم کنند. این حنا در شب عید «غدیرخم» تهیه و توزیع میشده است. حنا و حنابندان برای مراسم شادی برگزار میشود و در شب جشن و شادی عید غدیر در بشرویه حنا بسته میشود. این وقف هنوز هم ادامه دارد و در شب عید غدیر در مساجد میان مردم حنا توزیع میشود.
نان روزه واکنی:
در میان خیّرین و واقفین، چندین خیّر زمینهایی را وقف روزهداران در ماه مبارک رمضان کردهاند. از محل عایدات آن زمینها، نان پخته میشده و در میان مردم توزیع میگردیده تا روزهداران روزهشان را با آن نان افطار کنند. امروزه با توجه به وجود نانواییها، وجه وقفی به نانوا پرداخت میشود تا نان روزه واکنی در میان مردم توسط نانوایان توزیع شود.
حسینیهی حاج علیاشرف:
حسینیهی حاج علیاشرف مربوط به دورهی افشاریه است. حاج علیاشرف از یزرگان بشرویه بوده است. مراسم این حسینیه با نام مراسم «حسین حسین» در فهرست میراث ناملموس ثبت شده است. یکی از موقوفات این حسینیه موقوفهی «نُقَبا» است. نقبا گروهی از سادات هستند که صبح اول محرم در شهر «صلاة محرم» میکشند و آغاز ماه عزا را اعلام میکنند. زمینی برای این نقبا وقف شده است که به هرکدام از آن سادات «7 من» گندم در پایان ماه محرم پرداخت میشود.
وقف زمین گربهای:
در گذشته که امکانات امروز نبوده و ممکن بوده گربهای گوشت یا غذایی از خانهای بدزد، برای اینکه صاحب مال غذا یا گوشت را از دهان گربه نگیرد، خیّری زمینی را وقف میکند که مشهور است به «زمین گربهای». هر فرد خسارتدیده به محل عایدات موقوفه مراجعه میکرده و خسارت خود را دریافت میکرده است. دلیل و برهان مدعا هم اعتماد و اعتقادی بوده که میان مردم بشرویه رواج داشته و دارد.
این تنها چهار نمونه، آن هم به اختصار از فرهنگ وقف در شهر بشرویه است. همانطور که پیش از این هم آمد، احترام به محیطزیست و حیوانات بخشی از فرهنگ مردم این شهر است. یکی از آداب مهم و قابل توجه دیگر این است که هنگامی که زنان، خانه و حیاط خانه را جارو میکشند و تمامی زبالهها و خاک و غبار را در گوشهای تلنبار میکنند تا با خاکانداز جمعآوری کنند، قبل از جمعآوری به خانه بر میگردند، اسپند دود میکنند و تمام خانه را اسپند میگردانند و ظرف اسپند را بیرون از خانه میگذارند و بعد برای جمعآوری زبالهها بازمیگردند. عمل اسپند دود کردن و دور دادن در خانه زمانی میطلبد و این زمان را به این خاطر صرف میکنند تا چنانچه همراه با جارو کردن مورچهای هم قاتی خاک و غبار شده، فرصت پیدا کند در این چند دقیقه از میان خاک بیرون بیاید.
روستای رَقّه:
روستای رقه یکی از قدیمیترین روستاهای بشرویه است. حتیٰ بعضی معتقدند که این روستا از خود بشرویه قدیمیتر است و اول روستای رقه بوده است. این روستا هم یکی از جاذبههای گردشگری مهم این شهر بهحساب میآید. روستایی که بخش عمدهای از بافت خود را حفظ کرده و رنگوبوی روستایی دارد. همچنین در سفرنامهی ناصرخسرو آمده است: «چون از طبس دوازده فرسنگ بیامدیم قصبهای بود که آن را رقه میگفتند. آبهای روان داشت و زرع و باغ و درخت و بازار و مسجد آدینه و مزارع تمام دارد. و نهم ربیعالآخر از رقه برفتیم و دوازدهم ماه به شهر تون رسیدیم. میان رقه و تون بیست فرسنگ است.» (سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش محمدرضا توکلی، انتشارات علمیفرهنگی، 1399، چ اول)
سخن آخر:
در یک یادداشت مجال آنقدر نیست که بتوانم به تمام وجوه مختلف و ظرفیتهای فرهنگی این شهر بپردازم. تنها به معرفی اجمالی این شهر بسنده کردم و مخاطب میتواند به این شهر سفر کند و از نزدیک این شهر تاریخیفرهنگی مهم خراسان را ببیند.
فعالیتهای فرهنگی این شهر، علیالخصوص همت مردم در حفظ بناهای تاریخی این شهر، میتواند خود الگویی مناسب برای تمام شهرهای استان خراسان بزرگ باشد.
یکی از دغدغههای نگارنده، حفظ بافتهای تاریخی و روستایی است. این مهم را نیز بارها در یادداشتهای مختلفی یادآوری کردهام. شاید بتوان الگوهای مناسبی برای حفظ و مرمت بافتهای تاریخی در نظر گرفت و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
*ادبیات عامّهی شهرستان بشرویه، رضوانی نرگس،انتشارات موجک،چ اول 1397
*سفرنامهی ناصرخسرو، توکلیصابری محمدرضا، انتشارات علمیفرهنگی، چ اول 1399
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ