بررسی استراتژی جبهه پایداری در رقابت با اصولگرایان
از ابتدای انقلاب اسلامی که جریان اصولگرا با تاسیس حزب جمهوری اسلامی آغاز شد و توانست با سرعت اکثریت قدرت تقنینی و اجرایی کشور را به دست آورد تاکنون شاهد فراز و فرودهایی بوده و هست. جریانات درون گروهی گاه در آن متولد شده و خود تبدیل به جریان جدیدی گردیده است و سپس مدعی درک بیشتر از ارزش های اصیل انقلاب شده است.
تا همین چند سال پیش وحدت اصولگرایان سنتی به دلیل وجود افراد منتسب به این جریان و وزن سیاسی جریان اصولگرای سنتی، مانع قوت گرفتن جریان جدید و فعالیت های جریان های جدید اصولگرایی در کنار جریان اصولگرای سنتی شد. اما مدتی است که به نظر می رسد نسل جدید جانشین نسل اول آنان شده است. شاید کلمه جانشین درست نباشد و باید گفت مجموعه جدیدی، نسل قبل از خود را به کلی از متن خارج کرده اند. در واقع، از اعتبار قبلی ها استفاده کردند و آنان را از میدان سیاست خارج کردند.
مرتضی نبوی مدیر مسئول پیشین روزنامه رسالت در مقاله ای در سال 89 نسبت به حضور جریانی که در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد به وجود آمد واکنش نسان داد و گفت: « این جریان به خودش اجازه می دهد به خاطر مشروعیتی که برای خودش دست و پا کرده، بقیه اصولگرایان را کاملا طرد و انگ های خیلی خطرناک به آنها بزنند و حتی آنها را ضد انقلاب تلقی کنند.»
با عنایت به مطاالب فوق در این نوشتار سیر تحولات جریانات درون گروهی اصولگرایان مورد بررسی قرار می گیرد:
- جریان « جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب»
در دولت دوم اکبر هاشمی رفسنجانی، اختلاف بین بخشی از جناح راست با دولت و رئیس جمهور باعث شد در خرداد ماه 1374 پایه یک انشعاب در جریان راست گذاشته شد و جریانی به نام « جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی» با محوریت « محمد محمدی ری شهری» آغاز به کار کرد.
با آغاز دوره تبلیغات مجلس پنجم « جمعیت دفاع از ارزش ها» اقدام به معرفی نامزدهایی در سطح کشور کرد تا بتواند از طریق رسیدن به پارلمان درسیاست های مدنظر دولت هاشمی رفسنجانی تاثیرگذار باشد اما نتوانستند صاحب کرسی در مجلس شوند. در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 هم در حالی که جناح راست روی کاندیداتوری علی اکبر ناطق نوری تاکید داشتند. آنها «محمدی ری شهری» دبیر کل خود را به عنوان نامزد انتخاب کردند. اما این بار هم نامزدشان تنها 2/6 درصد آرا را کسب کرد و نتوانستند پیروزی در کارنامه خود ثبت کنند.
2.احمدی نژاد و بازگشت به نقطه صفر
پس از پایان دوره کوتاه مدت جمعیت دفاع از ارزش ها تا چند سالی خبر از موج جدید جدایی طلبی در بین اصولگرایان نبود تا آخرین ماه های ریاست جمهوری خاتمی از راه رسید و بحث انتخابات دوره نهم داغ شد. در این مقطع قرار شد اصولگرایان وحدت کرده و در نهایت یک نفر وارد کارزار انتخابات شود. شورایی 5 نفره با محوریت علی اکبرناطق نوری و حبیب ا... عسکراولادی تشکیل شد و نامزدهای اصولگرا در آن شورا دعوت شدند اما به گفته ناطق نوری، احمدی نژاد حرف های آنها را نپذیرفت و قهر کرد و فردایش هم نامه نوشت که من دیگر با شما نیستم.
احمدی نژاد که پیروز شد، اصولگرایان در دور اول از او حمایت کردند اما دور دوم با حاشیه های انتخاب مثل انتخاب رحیم مشایی به عنوان رئیس دفتر و قهر 11 روزه احمدی نژاد همراه شد و به طور کلی راه احمدی نژاد از اصولگرایی جدا شد.
روزنامه رسالت در 14 تیرماه 1391 در این مورد نوشت:« به تدریج مشخص شد که دولت احمدی نژاد نیز با آرمان ها و اهداف اسلام عزیز فاصله دارد و حتی در برخی مواضع دچار انحرافاتی شده است. لذا دولت احمدی نژاد باز ما را به نقطه صفر برگرداند.»
- خالص سازی یا خالی سازی
درست پس از جریان خانه نشینی 11 روزه احمدی نژاد، جبهه پایداری در تاریخ 6 مرداد 1390 با حضور جمعی از نزدیکان احمدی نژاد مانند صادق محصولی اعلام موجودیت کرد. انتخابات ریاست جمهوری 1392 از راه رسید و جریان اصولگرا با محورینت مهدوی کنی سه گزینه به نام های « قالیباف، ولایتی و حدادعادل» را معرفی کرد. اما در سمت دیگر جبهه پایداری ابتدا کامران باقری لنکرانی و سپس سعید جلیلی را وارد کارزار انتخابات کرد.
این حرکت باعث نشد تا به مرور بین جبهه پایداری و جریان اصلی اصولگرا فاصله بیفتد و این فاصله تا انتخابات مجلس 1398 نیز ادامه داشت. اما در این دوره از انتخابات سرانجام توانستند به وحدت دست یابند و در لیست واحد نماینده داشته باشندو در انتخابات 1400 نیز با همین وحدت توانستند گزینه محبوب خود را به ریاست جمهوری رساندند.
با قوت گرفتن جریان پایداری حملههایی از سوی ارکان اصلی جبهه پایداری به علی لاریجانی، محمدرضا باهنر و محمدباقر قالیباف و حتی حداد عادل انجام شد. رقابت این دو جریان تا حدی بالا گرفت که بیان یک عبارت توسط غلامعلی حدادعادل باعث شد تا آنها به صورت کلامی هم مقابل دیگر اصولگرایان قرار گرفته و به بهانههای مختلف بحث چنار و پاجوش را مطرح کنند. به عبارتی دیگر جریان پایداری و انشعاب دیگری به نام شریان که از سال 1401 از دل جریان پایداری به وجود آمده بود، اصولگرایان سنتی باقی مانده در عرصه سیاست را مورد حمله قرار دادند.
اما جبهه پایداری که سری شوریده و اهداف سیاسی مبهمی دارند نتوانستند آن طور که در ابتدای مجلس یازدهم با جلب اعتماد مردم با ادعای انقلابی گری، بیشتر کرسی های مجلس را از آن خود کردند، در تداوم با اقبال مواجه نشدند و عدم توان در جلب نظر اکثریت مردم اینان را آسیب پذیر کرد.
روزنامه رسالت بعد از دور دوم انتخابات مجلس که با کاهش عجیب مشارکت مردم همراه بود در این مورد نوشت: «وقتی می گفتیم شما جبهه را «خالص سازی» نمی کنید بلکه خالی سازی می کنید کسی توجه نکرد. در این انتخابات خیلی ها شکست خوردند . از کسانی که شورای ائتلاف را شورای افتراق کردند و فارغ از اینکه بزرگی نکردند و جبهه انقلاب را دچار اختلاف نمودند، حتی نتوانستند گزینههای اختصاصی خودشان را وارد مجلس کنند، بگیرید تا کسی که بهدنبال نماینده صالح برای مردم نبود بلکه در پی سربازانی مطیع برای خودش بود و داشته و نداشتهاش را چوب حراج زد.»
یک فعال اصولگرا نیز در مورد رویکرد پایداری ها می گوید: «جبهه پایداری جز خودش کسی را انقلاب نمیداند و حتی کسی را مؤمن هم نمیداند؛ نه اصلاحطلبان و نه حتی اصولگرایان. اگر روزی برسد که تمام مناصب حکومتی دست پایداریها برسد، اینها هم انقلاب و هم نظام را نابود میکنند. آنها فقط میگویند ما پیرو واقعی اسلام هستیم، ما خط امام(ره) را میفهمیم، ما به ولایت متعقدیم؛ در صورتی که با این نوع نگاه که نمیشود کشور اداره کرد.»
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ