آخرین اخبار

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

در چند روز یا چند هفته گذشته چند نفر از افرادی که شهرتی داشتند فوت کردند. خدابیامرزدشان. اما موضوع این است که همه نشریات و روزنامه ها به موضوع مرگ آنها پرداختند و همه هم در گفتن نیکی های آنان سنگ تمام گذاشتند. اولین شخصی که نوشتار در مورد او توجهم را جلب کرد میروسلاو بلاژویچ یا چیرو مربی سابق تیم...
کد مطلب : 90
پنجشنبه, 17 فروردین 1402
118 بازدید
نویسنده : محبوبه وزیری

در چند روز یا چند هفته گذشته چند نفر از افرادی که شهرتی داشتند فوت کردند. خدابیامرزدشان. اما موضوع این است که همه نشریات و روزنامه ها به موضوع مرگ آنها پرداختند و همه هم در گفتن نیکی های آنان سنگ تمام گذاشتند. اولین شخصی که نوشتار در مورد او توجهم را جلب کرد میروسلاو بلاژویچ یا چیرو مربی سابق تیم ملی ایران بود. یادمان هست که به دلیل متوقف شدن تیم ملی در مسابقات جام جهانی با انتقادات زیادی مواجه شد ولی اکنون او مرده است و باید از وی به نیکویی یاد شود. قسمتی از یک نوشتار بعد از فوت او را با هم می خوانیم««بلاژ خیلی از عوامل را بررسی می کرد. یکی از اتفاقات بد این بود که به خاطر یک جابه جایی در بحرین ماندیم. در آن فضا جوی ایجاد شد که باعث شد پروژه بلاژویچ به سرانجام نرسد و تیمی که شایستگی صعود به جام جهانی را داشت نتواند راهی آن تورنمنت شود. همه چیز از اینجا شروع شد که ما در بحرین زیاد ماندیم. اگر سفر ما کوتاه تر بود شاید اتفاق های دیگری می افتاد. جو آنجا زیاد خوشایند نبود. بازی افتضاحی انجام دادیم و نمی توانیم بعد از باخت همه چیز را گردن بلاژویچ بیندازیم. روحش شاد باشد.»

برای مسعود سپهر یک گرافیست که چندان شهرت ندارد در متنی با عنوان « رفتن؛ به سادگي نوشيدن يك فنجان قهوه» می خوانیم: «اين ‌بار نوبت رفيقانه به مسعود سپهر رسيد كه به فرموده خيام، بايد باده خوشگوار را به يادش بر زمين بريزيم. زماني كه نوشتن در اين ستون را آغاز كردم، مسعود زنده بود و اميد داشتم كه وقتي رفيقانه او منتشر شد، به نزدش بروم و خودم برايش بخوانم، ولي نشد. رفتن سپهر بسيار عجيب بود. عادتش بود كه فنجان قهوه‌اش را به دست بگيرد و سيگاري روشن كند و براي اينكه دود سيگار، اهل خانه را آزار ندهد، به راه‌پله آپارتمان برود و پس از نوشيدن قهوه، كه نوشيدني مورد علاقه‌اش بود و انواع مختلف آن را خوب مي‌شناخت و پايان دود كردن سيگار، به آپارتمان برگردد. پنجشنبه شب سه هفته پيش نيز طبق روال، همين كار را كرد. فنجان قهوه‌اش را كه به دليل بيماري ديابت، تلخ مي‌نوشيد، به دست گرفت و براي روشن كردن سيگار به راه‌پله رفت. لحظه‌اي نگذشت كه خانواده صداي افتادن چيزي را از بيرون آپارتمان شنيدند. به عجله به راه‌پله آمدند و مسعود را سرنگون بر زمين يافتند.»

برای ایرج کلانتری معمار ایرانی متنی با عنوان « مفهوم تکان دهنده فقدان» درج شد: «ايرج كلانتري در چشم‌انداز، پرآشوب و تحول‌خواه نمونه ماندگار و نام‌آور است. معماري ايرج كلانتري هم سليقه و هم تاريخ و زيبايي‌شناسي سرزمين را در خود دارد و هم از معيارهاي زيبايي‌شناسي جهان امروز بهره‌مند است. و اين همان دشواري طلاقت‌فرسايي است كه هر هنرمند ماندگار و معاصري در ايران با آن جنگ  در انداخته است و همان‌طور كه انتظار مي‌رود نمونه‌هاي اندك ولي سرنمون هستند.»

و برای شهرام عبدلی متن های زیادی از این قبیل «  دو روز پیش هنگامی که دوستان شهرام عبدلی برای آخرین خداحافظی با این بازیگر به مراسم تشییع پیکرش آمده بودند، میرطاهر مظلومی جمله‌ای تکان‌دهنده گفت: «زمین به خاطر بعضی از آدما نفس می‌کشه و شهرام عبدلی یکی از این آدمها بود» متاسفانه شهرام عبدلی که سالها در حوزه تئاتر و تلویزیون فعالیت کرده و آثار خوبی را در کارنامه هنری‌اش به یادگار گذاشته، از میان ما آدمها رخت بربست و راهی دیار باقی شد، حال اینکه چه وقت و کِی دوباره بتوانیم او را ببینیم خدا می‌داند و بس.»

سوال این است چرا ما آدم ها نسبت به مرده ها مهربان تر از زنده ها هستیم؟ چرا تا وقتی که زنده هستیم به فکر هم نیستیم و قدر یکدیگر را نمی دانیم؟ دلیل دوستی بعد از مرگ چیست؟ این موضوع را می شود از چند جنبه بررسی کرد

اول این که شاید ترس ما از مرگ باعث می شود که مردگان را عزیزتر بدانیم. اروین یالوم در کتاب مامان و معنای زندگی می نویسد«هر کس بیشتر از مرگ، از انزوای محض همراه با آن می‌ترسد. می‌کوشیم زندگی را دو نفره تجربه کنیم، اما هر یک از ما تنها می‌میرد.»

دوم این که شاید ما میلی به بیش از حد نزدیک شدن به چشم انداز مرگ خود نداریم. می خواهیم با نوشتن چند جمله ای احساسی برای یک متوفی انجام وظیفه کنیم و او را در ذهنمان تمام شده بدانیم و به قول تولستوی در کتاب مرگ ایوان ایلیچ « زود به زندگی عادی خودمان برگردیم» تحمل درگیری فکری برای این موضوع برایمان دشوار است.

سوم این که به قول یکی از روانشناسان شاید به این دلیل این کار را انجام می دهیم که دیگران بفهمند ما قدرشناس هستیم.  می خواهیم تعلق عاطفی مان را نشان دهیم. می خواهیم عمق رابطه وفاداری مان را نشان دهیم. می خواهیم خوبی خودمان، پایبندی و تعهدمان را نشان دهیم.

چهارم یکی از محققان معتقد است ما در این شرایط عزادار روزها می‌شویم نه اشخاص؛ او می‌گوید:«همانطور که می‌دانید همه ما در مراسم ترحیم بیشتر از گذشته مرده حرف می‌زنیم، از روزهای از دست رفته، روزهایی که می‌توانستیم دوست داشتن، ابراز علاقه کردن، یاری نمودن و مهربان بودن را با اطرافیان خود تجربه کنیم. در حقیقت ما برای از دست رفتن این روزهاست که عزاداری می‌کنیم؛ برای از دست رفتن همین روزهاست که مراسمی باشکوه برگزار می‌کنیم »

البته لازم است متذکر شوم قصدم در این مقال عدم ستایش گویی و ثناگویی از متوفی نیست بلکه منظورم این است که چه خوب بود که زنده ها را قدر می دانستیم و از آنها  به فراخور ارزش هایی که دارند تجلیل می کردیم. به جای از خود بی خود شدن در مرگ عزیزی که در زنده بودنش کمترین فرصت را برایش قائل نشدیم به فکر آنها که هنوز هستند و نفس می کشند باشیم. اطراف ما پر است از افرادی که چون نمرده اند ارج و قربی ندارند!

در پایان ذکر خاطره ای از مرحوم سیداسماعیل گلپایگانی خالی از لطف نیست. از مرحوم سیداسماعیل گلپایگانی نقل می شود که: «من در ایام تحصیل در نجف اشرف با یکی از علمای بزرگ آن دیار آشنا شدم که در تنگدستی شدید مالی بود. روزی به بقال سر کوچه شان مراجعه می کند و از او شکر، چای و زغال به مقدار کمی نسیه می گیرد و در گوشه عبایش می گذارد و به بقال می گوید: فردا پولش را پرداخت می کنم. بقال اظهار ناراحتی می کند و می گوید: من کالای نسیه نمی دهم و زغال و شکر و چای را از دست آن عالم فرزانه پس می گیرد.

چند روزی طول نمی کشد که این عالم بزرگ فوت می کند، جمعیت بسیاری برای تشییع وی حاضر می شوند و نشانه ای حضرتی برای تجلیل از این عالم بیرون می آورند.

در راه تشییع جنازه سیداسماعیل به یکی از دوستانش می گوید: چند روز پیش مردم این طور با ایشان برخورد داشتند و امروز این گونه؛ این چه شوری است که به وجود آمده است؟ دوستش در پاسخ می گوید: این عالم الان با مردم در یک ردیف قرار گرفته، چون مرده با مرده سنخیت دارد. او در زمان حیات با مردم سنخیتی نداشته برای اینکه وی زنده بوده است و مردم مرده، اما اینک مانند یکدیگر شده اند و زبان هم را می فهمند.»

نوشته های مشابه

مدیریت سایت

همراز 11

مدیریت سایت

همراز 361