زندهباد کتابنخوانها!
سالهاست به اشکال گوناگون دربارهی کتاب گفته میشود. تبلیغاتی که برای ترویج کتاب و کتابخوانی است، حقیقت را نادیده گرفته است و در مرحلهی شعار باقی مانده است. کتاب، بیش از آنکه تصور میکنیم شعارزده شده و از ماهیّت اصلی خود دور افتاده است. کتاب را با آمار و ارقام نمیتوان در بدنهی جامعه جا داد. از سویی با تخفیفهای کذایی دستفروشان هم راه به جایی نمیبرد.
همایشها و رونماییها و نشستهای کتاب و کتابخوانی محدود به دورهمیهایی برای گرفتن عکسهای سلفی و ژستهای روشنفکرمآبانه شده و آن چه باز مهجور و مغفول مانده، کتاب است. هرساله در جراید و رسانههای مختلف آمار و ارقامی از کتابخوانی منتشر میشود که چندان توجهی به آنها ندارم. آمار و ارقام از نظر نگارنده زمانی معنا و مفهوم حقیقی مییابد که بتوانیم تأثیرش را در جامعه شاهد باشیم.
آن یار مهربان!
روزگاری کتاب و کتابخوانی نیاز جامعه بود. قشر روشنفکر و تحصیلکرده، تمام همّوغم خود را صرف مطالعه کرده بود. در دنیای تکنولوژیزدهی امروز نمیتوان اینطور بود. زمانی دکههای روزنامهفروشی رونق داشت. کتابفروشیها، کتابخانهها، نیمکتهای پارکها و سالنهای مطالعه مملو از اهالی کتابخوان بود؛ اما امروز نمیتوانیم چنین تصوری داشته باشیم! باید بگوییم کتابخانهها از دنیای جدید عقبماندهاند. تنها یک راه وجود دارد و آن همسویی با دنیای جدید است. راه گریزی از دنیای جدید نداریم. از دنیای تکنولوژی نمیتوانیم بگذریم. وقتی تکنولوژی در تمام ساحات زندگی انسان رسوخ کرده، بدین معنی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. نمیتوان آن را کنار گذاشت و همواره توی سر آن زد تا کتاب را تبلیغ کنیم. در واقع این توسریزدن به دنیای تکنولوژی، موجب میشود تا مخاطب بیشتر به آن وابسته شود. بهبیان دیگر مخاطب نمیخواهد احساس کند چیزی از بیرون به او تحمیل میشود. زمانی که چنین تصوری در مخاطب ایجاد میشود، او راه مقابله را پیش میگیرد. ترجیح میدهد بدون سروصدا و خودنمایی، کاری را انجام دهد که دوست دارد. هرچه بخواهیم از فایدهی کتاب برای مخاطب بگوییم، چون در ذهن او حس تحمیل ایجاد شده نمیتواند همسو شود. گارد میگیرد. کتاب را کنار میگذارد.
کتابخانههای خلوت!
بارها از خودم پرسیدهام چرا کتابخانهها خلوت است؟ اصلاً بگذارید اینطور سؤال کنم! کتابخانهها خلوت است؟
در کتابخانهها بهشدت جای تکنولوژری را خالی میبینیم. جای کتابهای الکترونیکی را خالی میبینیم. گرچه، باید بگوییم که کتاب کاغذی چیز دیگری است و حالوهوای دیگری دارد، اما واقعیّت این است که کتاب الکترونیکی هم نیاز جامعه است. این مسألهای است که کتابخانهها از آن غافل شدهاند. کتابخانهها دیر یا زود باید تن به این کار بدهند و چارهای جز ایجاد کتابخانههای الکترونیکی ندارند.
امروزه نرمافزارهای کتابخوانی از رونق نسبی خوبی برخوردارند. بسیاری با آن نرمافزارها همسو شدهاند. مخاطبان بیشماری یافتهاند و خرید و فروش کتاب الکترونیکی نیز در حال رونق گرفتن است. کتاب الکترونیکی قانونی! بارها پیش آمده که برای یک کتاب بهطور ضربالاجل به این نرمافزارها پناه بردهام. دست خالی هم بازنگشتهام. قیمتهای مناسب این کتابها، حجم کم، عدم اشغال جا و بی نیازی به قفسه، دسترسی سریع و آسان، اینها همه فاکتورهای مهمی برای مخاطب تکنولوژیمحور است. مخاطبی که شیفتهی خریدهای اینترنتی است. این مخاطب میتواند با چنین کارهایی به سوی کتابخوانی جذب شود.
درختهای بیچاره!
باید اعتراف کنیم ما پیش از اینکه با بحران کتابخوانی مواجه باشیم با بحران تولید کتابهای بی محتوا مواجهیم.
در کانال تلگرامی دوست شاعری، آمار تکاندهندهای خواندم که حیرتانگیز بود. از جایی که آن دوست شاعر را انسان واثقی میدانم جستوجویی نکردم و به همان آمار بسنده میکنم. در آن کانال آورده بود که برای تولید هر تن کاغذ حدود هفده درخت تنومند قطع میشود و برای هر تن کاغذ حدود 400 هزار لیتر آب مصرف میگردد. مهمتر اینکه در ایران سالانه حدود صدهزار عنوان کتاب منتشر میشود. این آمار گرچه در نگاه اول بسیار خوشایند است؛ اما باید بگوییم که بسیاری از کتابهای منتشرشده جنبهی تجاری یافته است. یعنی صرفاً بعضی ناشران در قبال گرفتن پول، آن کتابهای بیمحتوا و مضحک را چاپ میکنند و حدود 100 جلد یا 200 جلدِ چاپشده را به خود آن شبهمؤلف میدهند تا برود گوشهی خانهاش بگذارد.
کتابهای بیمحتوا یکی از معضلات جدی افرادی است که گمان میکنند باید چیزی به چاپ برسانند. رمان و شعر هم بیشترین چیزهایی است که چاپ میشود. بارها به چنین کتابهایی برخورد کردهام. کتابهایی که منجر به رنجیدگی خاطرند تا آرامش روح! ما طبیعت را از بین میبریم تا چنین چیزهایی را بهچاپ برسانیم.
پدیدهای بهنام 50٪ تخفیف!
حالا که صحبت از کتاب است، بد نیست در اینباره هم چیزی نوشته شود. بارها در پمپبنزینها، خیابان، درِ خانه و... با افرادی مواجه شدهایمم که کولهپشتی در پشت و چند جلد کتاب در دست مشغول فروش کتاب هستند. روی کتابها عموماً نامهایی همچون «جلال آلاحمد، ساعدی و...» درج شده و بعضی نامها و مترجمهای دیگری که هیچ نمیشناسمشان و نامشان را هم در جایی ندیدهام. این کتابها چاپ بسیار بیکیفتی دارند. صحافی، فونت، سایر قلم، حاشیههای کتاب و فرورفتگیهای متن، در سطح بسیار پایینی است؛ اما از قیمت بسیار بالایی برخوردارند. این کتابها چاپهای معتبری نیستند و عموماً قیمتهای گزاف آن و تخفیفهای گزافتر از قیمت نشان از این دارد که کاسهای زیرنیمکاسه است. فروشندههای این کتابها عموماً از سواد و دانش مطالعه و چاپ و نشر بیبهرهاند و عمیقاً بیاطلاعند. صرفاً فروشندههایی هستند که کالایی را به شما معرفی میکنند و میفروشند. ریشه و بنیان این کتابها نمیدانم در کجاست؛ اما بارها آزمودهام و دیدهام کتابی که اینان به قیمت مثلاً 200 هزارتومان میفروشند، در کتابفروشیها و منتشرهی نشر معتبر و چاپ با کیفیت بالا،میتوان تقریباً نصف قیمت تهیه کرد. این هم یکی دیگر از بحرانهای رایج در حوزه کتاب است که میتواند در درازمدت مخرب باشد. چرا که دیگر پای فرهنگوکتاب در میان نیست؛ پای منفعتطلبی و سودجویی در میان است.
نوشتن نظر:
ارسال پاسخ